آرايه هاي ادبي-درس14- بيان(علاقه)
آرايه هاي ادبي
بخش سوم
بيان
درس 14
1- علاقه هاي مجاز را نام ببريد؟
علاقه جزئيه، علاقه کليه، علاقه محليه، علاقه سببيه، علاقه لازميه، علاقه آليه.
2- آيا شمار علاقه هاي مجاز محدودند يا نامحدود چرا؟
علاقه ها نامحدودند – زيرا در غير اين صورت، هنرمندان را از خلق مجازهاي نو باز مي داريم.
3- علاقه جزئيه چيست؟
جزئي از يک چيز به جاي تمام آن به کار مي رود.
4- علاقه کليه چيست؟
تمام يک چيز به جاي جزئي از آن چيز مي آيد.
5- علاقه محليه چيست؟
محل کسي يا چيزي را به جاي خود آن فرد يا چيز به کار مي برند.
6- علاقه سببيه را تعريف کنيد؟
سبب و علت چيزي جانشين خود آن چيز مي شود.
7- علاقه لازميه را تعريف کنيد؟
چيزي را به دليل همراهي هميشگي با چيزي ديگر، به جاي آن به کار مي برند.
8- علاقه آليه را تعريف کنيد؟
ابزاري جانشين کاري مي شود که با آن ابزار انجام مي شود.
خود آزمايي
1- در شعرها و جمله هاي زير، علاقه هاي مجازهاي مشخص شده را تعيين کنيد؟
- نپندارم اين کام حاصل کني مبادا که جان در سرِ دل کني
«سعدي»
سر: مجاز با علاقه محليه
- سرم درد مي کند. سر: مجاز با علاقه کليه است زيرا منظور پيشاني يا قسمتي از سر است.
- دهخدا قلم خوبي داشت. قلم: مجاز با علاقه آليه (ابزاري) است.
- گر نبندي زين سخن تو حلق را آتش گيرد بسوزد خلق را
«مولوي»
حلق: مجاز با علاقه لازميه و مجاز از دهان و زبان است.
- اي ز خود گشته سير، جوع اين است.
«سنايي»
سير: مجاز از بيزار با علاقه هاي لازميه و سببيه (چون سيري سبب بيزاري است).
- ماه دشت لاله ها را روشن کرده بود.
ماه: مجاز از نور ماه با علاقه کليه
- دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي تو از اين چه سود داري که نمي کني مدارا
«حافظ»
عالمي: مجاز از مردم عالم با علاقه محليه.
2- مجازهايي را که در بيتها و جمله هاي زير به کار رفته اند، معين کنيد؛ قرينه آنها را نشان دهيد و نوع علاقه را بيان نماييد؟
- سپيد شد چو درخت شکوفه دار سرم و ز اين درخت همين ميوه غم است بَرَم
مجاز با علاقه محليه و کليه / مصراع دوم --- قرينه «جامي»
محليه (چون سر محل روش مو) و کليه (چون سر که کل است را بيان کرده ولي موي سر را اراده کرده است.)
- جهان خوردم و کارها راندم.
مجاز از نعمت دنيا با علاقه کليه که ثروت و نعمت دنيا جزئي از جهان است. /
قرينه: خوردن و هم مي توان با علاقه محليه آورد يعني محلي است که ثروت و نعمت در جهان وجود دارد.
- به ياد روي شيرين بيت مي گفت |
چو آتش تيشه مي زد، کوه مي سفت |
مجاز از آواز خواندن يا شعر گفتن با علاقه جزئيه (چون بيت جزئي از شعر است.) / قرينه مجاز: معنوي (چون فرهاد شاعر نبود) |
«نظامي»
|
- برآشفت ايران و برخاست گرد همي هر کسي کرد ساز نبرد
مجاز از سپاه ايران با علاقه محليه / قرينه: بر آشفتن «فردوسي»
- ديد که خون ناحق پروانه شمع را |
چندان امان نداد که شب را به سر بَرَد | |
مجاز از کشتن باعلاقه لازميه /قرينه: بقيه بيت |
مجاز از پايان رساندن با علاقه لازميه / قرينه: بردن |
«حکيم سنايي»
|
- بر صفراي خويش برنيامدم.
مجاز از خشم با علاقه سببيه / قرينه: معنوي
- اگر رفت و آثار خيرش نماند نشايد پسِ مرگش الحمد خواند
قرينه: خواندن / مجاز از سوره فاتحه با علاقه جزئيه
«سعدي»
- اين دم شنو که راحت از اين دم شود پديد
دم در هر دو مورد مجاز از سخن با علاقه سببيه / قرينه: شنيدن «خاقاني»
- آن کس که به دينار و درم خير نيندوخت سر عاقبت اندر سرِ دينارو درم کرد
مجاز از جسم با علاقه جزئيه / مجاز از فکر و خيال با علاقه محليه / قرينه ها: معنوي
«سعدي»
- دست بالاي دست بسيار است.
دست در هر دو مجاز از قدرت با علاقه سببيه / قرينه: معنوي
- شبي ياد دارم که چشمم نخفت شنيدم که پروانه با شمع گفت
مجاز از وجود و جسم با علاقه جزئيه / قرينه: نخفت «سعدي»
- جهان انجمن شد برِ تخت اوي فرو مانده از فرّه و بخت اوي
مجاز با علاقه عليه يعني مردم جهان / قرينه: بقيه بيت است «فردوسي»
3- واژه هاي زير را در معني مجازي به کار ببريد؟
شهر: همه شهر پيشش درم ريختند. «مجاز با علاقه محليه به معني مردم شهر»
قلم: قلمي شيوا و فصيح داشت. «مجاز با علاقه آليه به معني نوشته»
چشم: بيرون آي تا که چشمي اندام تو را به چشم نارد. «مجاز با علاقه جزئيه به معني فرد نامحرم»
زبان: به زبان آمد و آورد دو صد اندرزم. «مجاز با علاقه آليه به معني سخن و حرف است.»
دست: دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد. «مجاز با علاقه کليه به معني انگشت است.»
سر: سر آن ندارد امشب که برآيد آفتابي. «مجاز با علاقه محليه به معني تصميم است.»
خورشيد: خورشيد همه جا را گرم کرده بود. «مجاز با علاقه کليه به معني نور خورشيد است.»
4- واژه هاي زير را به صورت مجاز و استعاره به کار ببريد؟
- ماه: مجاز ¬ ماه زمين را منور کرده بود. (مجاز از نور ماه با علاقه کليه)
استعاره:¬ ماهم اين هفته برون رفت و به چشم سالي است. (استعاره مصرحه از محبوب)
- سرو: مجاز ¬ سرو را مايه سرسبزي عالم کردي. (مجاز از همه درختها با علاقه جزئيه)
استعاره: ¬ سرو چمان من چرا ميل چمن نمي کند همدم گل نمي شود، ياد سمن نمي کند (استعاره مصرحه از محبوب) «حافظ»