آرايه هاي ادبي-درس27- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي (حسن تعليل)
آرايه هاي ادبي
بخش چهارم
بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي
درس 27
1- « حسن تعليل » را توضيح دهيد؟
آوردن علتي ادبي و ادعايي است براي امري، به گونه اي که بتواند مخاطب را اقناع کند و اين علت سازي مبتني بر تشبيه است و هنر آن زيبا يا زشت نمودن چيزي است.
خودآزمايي
1- در شعرهاي زير آرايه حسن تعليل را بيابيد؟
- باران همه بر جاي عرق مي چکد از ابر پيداست که از روي لطيف تو حيا کرد
«سنايي»
مصراع دوم « حسن تعليل » دارد. شاعر علت باريدن باران را عرق مي داند که ابر در برابر لطافت روي يار مي ريزد.
- بگفت اي هوادار مسکين من برفت انگبين يار شيرين من
چو شيرين از من به در مي رود چو فرهادم آتش به سر مي رود
«سعدي»
سعدي، سوختن و اشک ريختن شمع را دليلي براي دوري محبوب او (انگبين) مي داند و مي گويد چون شيريني از من بيرون مي رود من مانند فرهاد از فراق شيرين گريه سر مي دهم.
- چو سرو از راستي بر زد علم را نديد اندر جهان تاراج غم را «نظامي»
سرسبزي و راست قامتي سرو دليلي است براي عدم انحراف آن.
- ذره را تا نبود همت عالي حافظ طالب چشمه خورشيد درخشان نشود «حافظ»
حافظ علت رسيدن ذرات معلق در فضا به خورشيد و سرچشمه نور را (بلند همتي ذره) مي داند و اين حسن تعليل چه بسا منشأ اثري در خواننده باشد.
- من موي خويش را نه از آن مي کنم سياه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصيبت سيه کنند من موي از مصيبت پيري کنم سياه
رودکي در بيت دوم، علت رنگ کردن موي خود را در هنگام پيري بيان مي کند و مي گويد چون در هنگام مصيبت، مردم لباس سياه مي پوشند، من هم از مصيبت پيري موي خود را سياه مي کنم.
1- براي مثالهاي زير، علت ادبي ذکر کنيد؟
الف: زردي برگ درختان به هنگام پاييز
الف: زردي برگ درختان به هنگام پاييز از شرم بي ثمري است.
ب: حرکت رود به سوي دريا
ب: براي درک لذت شيريني آغوش پر محبت مادر، رودها هم سوي دريا مي روند.
3- براي حسن تعليل، سه مثال خلق کنيد و بنويسيد؟
الف: در بين مردان چون وفايي نديد ابر اشکش روان به سوي زمين شد ز آسمان
ب: به سرو گفت کاي ميوه اي نمي آري جواب داد که آزادگان تهي دستند
ج: آن زلف مشکبار بر آن روي چون بهار گر کوته است کوتهي از وي عجب مدار
شب در بهار روي نهد سوي کوتهي و آن زلف چون شب آمد و آن روي چون بهار
4- ابيات زير را شرح کنيد و آرايه حسن تعليل را در آنها نشان دهيد؟
- چون صبح صادق آمد راست گفتار جهان در زر گرفتي محتشم وار «نظامي»
هنگامي که سپيده واقعي سحري بيرون آمد و جهان را در نور آفتاب غرق کرد – نظامي اين پديده طبيعي را دليلي براي راست گويي صبح صادق مي داند و حسن تعليل است.
- دلم خانه مهر يار است و بس از آن مي نگنجد در آن کين کس «سعدي»
سعدي دل خود را که محل استقرار محبت محبوب است دليل ادبي براي کينه نداشتن با هيچ کس گرفته است – پس مصرع اول، حسن تعليلي است براي وجود نداشتن کينه در دل سعدي.
- رسم بدعهد ايام چو ديد ابر بهار گريه اش بر سمن و سنبل و نسرين آمد «حافظ»
ابر بهاري زماني که بي وفايي روزگار را ديد از اين بدعهدي به گريه افتاد – در اين بيت حافظ علت باران تند که لازمه ابر بهاري است، را ادعاي خود که بي وفايي روزگار است مي داند.