آرايه هاي ادبي-درس27- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي (حسن تعليل)

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 27

1- « حسن تعليل »  را توضيح دهيد؟

آوردن علتي ادبي و ادعايي است براي امري، به گونه اي که بتواند مخاطب را اقناع کند و اين علت سازي مبتني بر تشبيه است و هنر آن زيبا يا زشت نمودن چيزي است.

 

 

خودآزمايي

1- در شعرهاي زير آرايه حسن تعليل را بيابيد؟

 

- باران همه بر جاي عرق مي چکد از ابر     پيداست که از روي لطيف تو حيا کرد

«سنايي»

مصراع دوم « حسن تعليل » دارد. شاعر علت باريدن باران را عرق مي داند که ابر در برابر لطافت روي يار مي ريزد.

 

- بگفت اي هوادار مسکين من                             برفت انگبين يار شيرين من        

چو شيرين از من به در مي رود                       چو فرهادم آتش به سر مي رود       

                                                                                             «سعدي»

سعدي، سوختن و اشک ريختن شمع را دليلي براي دوري محبوب او (انگبين) مي داند و مي گويد چون شيريني از من بيرون مي رود من مانند فرهاد از فراق شيرين گريه سر مي دهم.

 

- چو سرو از راستي بر زد علم را             نديد اندر جهان تاراج غم را      «نظامي»

سرسبزي و راست قامتي سرو دليلي است براي عدم انحراف آن.

 

- ذره را تا نبود همت عالي حافظ         طالب چشمه خورشيد درخشان نشود    «حافظ»

حافظ علت رسيدن ذرات معلق در فضا به خورشيد و سرچشمه نور را (بلند همتي ذره) مي داند و اين حسن تعليل چه بسا منشأ اثري در خواننده باشد.

 

- من موي خويش را نه از آن مي کنم سياه                  تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه

چون جامه ها به وقت مصيبت سيه کنند                  من موي از مصيبت پيري کنم سياه

رودکي در بيت دوم، علت رنگ کردن موي خود را در هنگام پيري بيان مي کند و مي گويد چون در هنگام مصيبت، مردم لباس سياه مي پوشند، من هم از مصيبت پيري موي خود را سياه مي کنم.

 

1- براي مثالهاي زير، علت ادبي ذکر کنيد؟

الف: زردي برگ درختان به هنگام پاييز

الف: زردي برگ درختان به هنگام پاييز از شرم بي ثمري است.

 

ب: حرکت رود به سوي دريا

ب: براي درک لذت شيريني آغوش پر محبت مادر، رودها هم سوي دريا مي روند.

 

3- براي حسن تعليل، سه مثال خلق کنيد و بنويسيد؟

الف: در بين مردان چون وفايي نديد ابر            اشکش روان به سوي زمين شد ز آسمان

 

ب: به سرو گفت کاي ميوه اي نمي آري                      جواب داد که آزادگان تهي دستند

 

ج: آن زلف مشکبار بر آن روي چون بهار         گر کوته است کوتهي از وي عجب مدار

شب در بهار روي نهد سوي کوتهي          و آن زلف چون شب آمد و آن روي چون بهار

 

 

4- ابيات زير را شرح کنيد و آرايه حسن تعليل را در آنها نشان دهيد؟

 

- چون صبح صادق آمد راست گفتار         جهان در زر گرفتي محتشم وار      «نظامي»

هنگامي که سپيده واقعي سحري بيرون آمد و جهان را در نور آفتاب غرق کرد – نظامي اين پديده طبيعي را دليلي براي راست گويي صبح صادق مي داند و حسن تعليل است.

 

- دلم خانه مهر يار است و بس             از آن مي نگنجد در آن کين کس        «سعدي»

سعدي دل خود را که محل استقرار محبت محبوب است دليل ادبي براي کينه نداشتن با هيچ کس گرفته است – پس مصرع اول، حسن تعليلي است براي وجود نداشتن کينه در دل سعدي.

 

- رسم بدعهد ايام چو ديد ابر بهار        گريه اش بر سمن و سنبل و نسرين آمد   «حافظ»

ابر بهاري زماني که بي وفايي روزگار را ديد از اين بدعهدي به گريه افتاد – در اين بيت حافظ علت باران تند که لازمه ابر بهاري است، را ادعاي خود که بي وفايي روزگار است مي داند.

       

 

آرايه هاي ادبي-درس26- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي (لف و نشر و اغراق)

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 26

1- آرايه « لف و نشر » را توضيح دهيد؟

آوردن دو يا چند واژه است در بخشي از کلام که توضيح آنها در بخش ديگر آمده است و به دو صورت است: اگر نشرها به ترتيب توزيع لفها باشد « مرتب » ناميده مي شود و اگر چنين نباشد «مشوّش » است.

 

 

خودآزمايي

در شعرها و عبارتهاي زير، آرايه لف و نشر را بيابيد و نشان دادن لفها و نشرها، نوع آنها را تعيين کنيد؟

 

- فرو رفت و بر رفت روز نبرد         به ماهي نم خون و بر ماه، گرد        «فردوسي»

نوع: مرتب

 

- دو کسي دشن ملک و دين اند: پادشاه بي حلم و زاهد بي علم.                      «سعدي»

نوع: مرتب

 

- يار من باش که زيب فلک و زينت دهر     از مه روي تو و اشک چو پروين من است

 «حافظ»

نوع: مرتب

 

- چو آينه است و ترازو، خموش و گويا، يار       ز من رميده که او خوي گفت و گو دارد

«مولوي»

نوع: مرتب

 

- دل و کشورت جمع و معمور باد             ز ملکت پراکندگي دور باد       « سعدي »

نوع: مرتب

 

- از عفو  و خشم تو دو نمونه است، روز و شب

و ز مهر و کين تو دو نمونه است شهد و سم

«انوري»

نوع: مرتب

 

- روي و چشمي دارم اندر مهر او                 کاين گهر مي ريزد، آن زر مي زند 

« سعدي »

نوع: مشوش 

 

 

2- آرايه «اغراق » را توضيح دهيد؟

ادعاي وجود صفتي در کسي يا چيزي است به اندازه اي که حصول آن صفت در آن کس يا چيز بدان حد، محال يا بيش از حد معمول باشد.

 

شاعر به ياري اغراق، معاني بزرگ را خُرد و معاني خرد را بزرگ جلوه مي دهد و زيبايي آن « اغراق » در اين است که غير ممکن را طوري ادا کند که ممکن به نظر رسد.

 

   

خودآزمايي

اغراقهاي به کار رفته در بيتها و جمله هاي زير را بيابيد و آنها را توضيح دهيد؟

 

- گر برگ گل سرخ کني پيرهنش را              از تازگي آزار رساند بدنش را 

« طرب اصفهاني »

پيراهن ساختن از برگ گل و نازکي آن که موجب آزار بدنش و بدني که از برگ گل برنجد « اغراق » است.

 

- دلم گرفته است از اين روزها، دلم تنگ است      ميان ما و رسيدن، هزار فرسنگ است

« سلمان هراتي »

رسيدن به فيض شهادت را با اغراق « هزار فرسنگ » بيان کرده، در حاليکه رسيدن فاصله مکاني ندارد.

 

- شود کوه آهن چو درياي آب                اگر بشنود نام افراسياب             « فردوسي»

شاعر با اغراق، ذوب شدن کوهي از آهن را با شنيدن نام افراسياب بيان کرده و امري غير ممکن را به افراسياب نسبت مي دهد.

 

- آن فرومايه، هزار من سنگ برمي دارد و طاقت يک حرف نمي آرد.        « سعدي »

سعدي، کم طاقتي پهلوان را در برابر ناسزا با اغراقي زيبا و نسبت دادن بلند کردن « هزار من سنگ » بيان مي کند که امري ناممکن است.

 

- به زيورها بيارايند وقتي خوب رويان را    تو سيمين تن چنان خوبي که زيورها بيارايي

سعدي براي بيان کردن زيبايي و حسن محبوب او را سبب جلوه و آرايش گوهرهاي زينتي مي داند که اغراق است زيرا زيور، نياز به آرايش ندارد.

 

- چو رامين گه گهي بنواختي چنگ            ز شادي بر سر آب آمدي سنگ

« فخرالدين اسعد»

اسعد براي توصيف مهارت رامين در چنگ نوازي امري ناممکن را ممکن تصور کرده و آن اغراق ز شادي بر سر آب آمدن سنگ است زيرا سنگ هرگز روي آب نمي ايستد.

 

- هرگز کسي نديد بدين سان نشان برف        گويي که لقمه اي است زمين در دهان برف

« کمال الدين اسماعيل»

براي کثرت برف، زمين به لقمه اي تشبيه شده که برف آن را بلعيده باشد و اين توصيف «اغراق آميز» است و با آن که عقلاً درست نيست ولي به وضوح کثرت برف را به ذهن مي آورد.

       

 

آرايه هاي ادبي-درس25- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي (ايهام)

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس25

1- آرايه « ايهام » چيست؟

آوردن واژه اي است با حداقل دو معني که يکي نزديک به ذهن و ديگري دور از ذهن باشد و مقصود شاعر، معمولاً معني دور و گاه، هر دو معني است.

 

 

خود آزمايي

در هر يک از بيتهاي زير، آرايه ايهام را بيابيد و معاني مختلف واژه اي که اين آرايه را پديد مي آورد، بر شماريد؟

 

- جان ريخته شد با تو، آميخته شد با تو         چون بوي تو دارد جان، جان را هله بنوازم

«مولوي»

1- قالب ريخته شد

2- به پاي تو ريخته و جدا شد

 

- ما در پياله عکس رخ يار ديده ايم        اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما       « حافظ »

1- شراب دائم

2- نوشيدن هميشگي

 

- چشم چپ خويشتن برآرم                 تا روي نبيندت به جز راست           « سعدي »

1- چشم راست

2- درستي، حقيقت

 

- ميان گريه مي خندم که چون شمع اندر اين مجلس      

زبان آتشينم هست، ليکن در نمي گيرد 

 « حافظ »

1- اثر نمي کند

2- روشن نمي شود

 

- ديدم و آن چشم دل سيه که تو داري          جانب هيچ آشنا نگاه ندارد           «حافظ »

                                                                            

1- سياه دل، ظالم

2- چشمي که مردمک سياه دارد

 

- کيست حافظ تا ننوشد باده بي آواز رود  

                                      عاشق مسکين چرا چندين تجمل بايدش          « حافظ »

1- صداي آلت موسيقي

2- صداي رودخانه

 

- صائب مدد خلق نموديم به همت         در ظاهر اگر مالک دينار نگشتيم     « صائب »

صاحب سکه طلا: لقب يکي از اولياء الله است که روزي در کشتي نشسته بود، يک دينار ناخدا گم شد. ناخدا به مالک دينار تهمت زد. مالک به درگاه خدا گريست، آنقدر سکه در کشتي ريختند که اگر ناخدا توبه نمي کرد کشتي غرق مي شد.

 

2- «ايهام تناسب» را تعريف کنيد؟

آوردن واژه اي است با حداقل دو معني که يک معني آن مورد نظر و پذيرفتني است و معني ديگر نيز با بعضي از اجزاي کلام تناسب دارد.

 

 

خودآزمايي

- در هر يک از بيتهاي زير، آرايه ايهام تناسب را بيابيد و ضمن بيان هر دو معني، مشخص کنيد که واژه ديگر تناسب دارد؟

 

- همچو جنگم سر تسليم و ارادت در پيش        تو به هر ضرب که خواهي بزن و بنوازم

بين معني دوم (آلت موسيقي) با چنگ و بزن و بنوازم تناسب است.

1- ضربه

2- آلت موسيقي.

 

- هنر بيار و زبان آوري مکن سعدي               چه حاجت است که گويد شکر که شيرينم

 «سعدي»

شکر در معني دوم با شيرين تناسب دارد.

شيرين:

1- طعم شيرين

2- شيرين، معشوق خسرو پرويز و در بيت با واژه «شکر»  تناسب دارد.

 

- از اسب پياده شو بر نطع زمين نه رخ                 زير پي پيلش بين شهمات شد نعمان

«خاقاني»

ايهام تناسب:

1- چهره

2- مهره شطرنج

در معني دوم با واژه هاي اسب، پياده، پيل، شهمات تناسب دارد.

 

- مدامم مست مي دارد نسيم جعد گيسويت          خرابم مي کند هر دم فريب چشم جادويت

«حافظ»

خراب با واژه «مست» تناسب دارد. ايهام تناسب:

1- آشفته، بيمار

2- مست و خراب

 

- روي خوبت آيتي از لطف بر ما کشف کرد

زان زمان جز لطف و خوبي نيست در تفسير ما

« حافظ »

1- شرح و بيان

2- تفسير قرآن که در اين معني با آيتي و کشف تناسب دارد.  

 

- گر هزار است بلبل اين باغ                                  همه را نغمه و ترانه يکي است  

«صائب»

ايهام تناسب:

1- عدد هزار ( که در اينجا مورد نظر است)

2- نوعي از بلبل

در معني دوم با واژه هاي بلبل، نغمه، ترانه تناسب دارد.

       

 

آرايه هاي ادبي-درس24- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي (حس آميزي)

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 23

1- آرايه حس آميزي را تعريف کنيد؟

آميختن دو يا چند حس است در کلام، به گونه اي که با ايجاد موسيقي معنوي، به تأثير سخن بيفزايد و سبب زيبايي آن شود.

 

 

خود آزمايي

در جمله ها، بيتها و مصراعهاي زير آرايه حس آميزي را بيابيد؟

 

- خداوند لباس هراس و گرسنگي را به آنها چشانيد. (آيه 112، سوره نمل)

چشانيدن که حس چشايي است به هراس که حس لامسه است نسبت داده شده که حس آميزي است.

 

- تيرگي مي آيد // دشت مي گيرد آرام // قصه رنگي روز // مي رود رو به شام. «سپهري»

نسبت دادن رنگ که ديدني است به قصه که شنيدني است، اختلاط « بينايي با شنوايي » حس آميزي است.

 

- مثل اين است که شب نمناک است // ديگران را هم غم هست به دل // غم من ليک // غمي غمناک است. « سپهري »

نسبت « نمناکي » به شب، حس آميزي است چون نم با لامسه قابل تشخيص است ولي شب لمس کردني نيست.

 

- بوي دهن تو از چمن مي شنوم             رنگ تو ز لاله و سمن مي شنوم   « مولوي »

بو بوييدني است نه شنيدني و رنگ هم ديدني است نه شنيدني – اختلاط حس شنوايي با بويايي و بينايي « حس آميزي » است.

 

- از صداي سخن عشق نديدم خوشتر       يادگاري که در اين گنبد دوار بماند   « حافظ »

صدا ديدني نيست بلکه شنيدني است پس اختلاط « بينايي با شنوايي » حس آميزي است.

 

- نجواي نمناک علفها را مي شنوم. « سپهري »

نسبت « نمناک » به نجوا حس آميزي است چون نجوا، شنيدني و نمناک، لمس کردني است.

 

- آشنا هستم با، سرنوشت تر آب // عادت سبز درخت « سپهري »

نسبت « تري » به سرنوشت و« سبزي » به عادت، حس آميزي است.

 

- روشني را بچشيم. « سپهري »

نسبت چشيدن به روشني « حس آميزي » است؛ زيرا روشني « حس بينايي » است و قابل ديدن و با چشيدن که « حس چشايي » است تناسب ندارد.

       

 

آرايه هاي ادبي-درس22- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي (مراعات نظير)

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 22

1) مراعات نظير چيست ؟

آوردن واژه هايي از يک مجموعه است که با هم تناسب دارند .

 

 

خود آزمايي

در شعرها و عبارت هاي زير ، آرايه ي مراعات نظير را بيابيد و مشخص کنيد که تناسب واژه ها از چه جهت است ؟

 

ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند          تاتواني به کف آري و به غفلت نخوري

مراعات نظير و از نظر مکاني با هم تناسب دارند . / نان ، خوردن ، همراهي

(سعدي)

 

شعاع آفتابم من، اگر در خانه ها گردم      عقيق و زر و ياقوتم ، ولادت ز آب و طين دارم

                                            مراعات نظير – از نظر جنس /       همراهي

(مولوي)

 

دردي است درد عشق که هيچش طبيب نيست         گر دردمند عشق بنالد ، غريب نيست

مراعات نظير در همراهي واژه ها.

(سعدي)

 

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج                 فکر معقول بفرما گل بي خار کجاست

همگي کلمات خط کشيده شده مراعات نظير در همراهي واژه ها دارد .

(حافظ)

 

سر نيزه و نام من مرگ توست                        سرت را ببايد زتن دست شست

مراعات نظير و از نظر همراهي کلمات با هم تناسب دارند .

(فردوسي)

 

يکي گرديم در گفتار و در کردار و در رفتار

زبان و دست و پا يک کرده خدمتکار هم باشيم

مراعات نظير از نظر نوع و همراهي .

(فيض)

 

 

بسي تير و دي ماه و ارديبهشت              برآيد که ما خاک باشيم و خشت         (سعدي)

مراعات نظير از نظر زمان   خاک ، خشت ، مراعات نظير از نظر جنس

 

 

 سر من مست جمالت ، دل من رام خيالت            گهر ديده نثار کف درياي تو دارد

مراعات نظير از نظر همراهي          گهر ، کف دريا از نظر مکان با هم تناسب دارند

(مولوي)

 

 

1) آرايه ي "تمليح " را توضيح دهيد ؟

اشاره اي است به بخشي از دانسته هاي تاريخي ، اساطيري ، و ..... و ارزش تمليح به ميزان تداعي اي بستگي دارد که از آن حاصل مي شود .

 

 

خود آزمايي

در بيت ها و عبارت هاي زير ، آرايه ي تلميح را مشخص کنيد و دانسته ي مورد نظر را در دو سطر توضيح دهيد ؟

شاه ترکان سخن مدعيان مي شنود        شرحي از مظلمه ي خون سياوشش  باد    (حافظ)

تمليح به داستان سياوش و مرگ ناجوانمردانه ي او بوسيله ي افراسياب شاه ترکستان است.

 

پدرم روضه ي رضوان به دو گندم بفروخت      من چرا ملک جهان را به جوي نفروشم ؟

اشاره به داستان حضرت آدم ابوالبشر و رانده شدن او از بهشت و فرود او به اين دنياي فاني است .

(حافظ)

 

اين مد ، که چون منيژه لب چاه مي نشست                گريان به تازيانه ي افراسياب رفت

اشاره به داستان عاشقانه ي " بيژن و منيژه " است که افراسياب پدر منيژه ، بيژن را در چاهي زنداني مي کند ولي منيژه هر شب پنهاني به بالاي چاه مي آيد و براي او آب و خوراک مي اندازد .

( فريدون مشيري)

 

ز حسرت لب شيرين هنوز مي بينم                     که لاله مي دمد از خون ديده ي فرهاد

کل بيت اشاره به داستان دل دادگي فرهاد به شيرين و موضوع پيشنهادي شيرين که کندن کوه بيستون است مي باشد .

(حافظ)

 

چو گل گر خرده اي داري ، خدا را صرف عشرت کن

                                                       که قارون را غلط ها داد سوداي زر اندوزي

اشاره به گنج قارون است که قارون راضي نشد مقداري از اين ثروت را در راه دين خدا خرج کند و حضرت موسي (ع) او را نفرين کرد و به امر الهي قارون با همه گنجايش به قعر زمين فرو رفت .

(حافظ)

 

درويشي را ديدم سر بر آستان کعبه نهاده همي ناليد که : يا غفور ، يا رحيم ، تو داني که از ظلوم جهول چه آيد .

اشاره به آيه ي قرآن ( سوره احزاب ، آيه ي 72) دارد که معني آيه اين است : " ما امانت را بر آسمانها و زمين و کوه ها عرضه کرديم پس از حمل آن خود داري کردند ولي انسان آن را به دوش کشيد . بدرستي که او (انسان ) ستمگر و نادان بود ."

(سعدي)

       

 

آرايه هاي ادبي-درس21- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 21

1) آرايه ي " اشتقاق " چيست ؟

هم ريشگي دو يا چند کلمه است که سبب مي شود واج هاي آن ها يکسان باشد و تکرار اين واج هاي همانند بر موسيقي دروني سخن مي افزايد .

 

 

خود آزمايي

- آرايه ي اشتقاق را در بيت هاي زير بيابيد و صامت هاي مشترک را تعيين کنيد ؟

لب ميالاي به شعري که ندارد شوري          شاعري قدر تو داند که شعوري دارد

واژه هاي اشتقاق و صامت هاي مشترک ( ش، ع، ر)

(شهريار)

 

گل خندان که نخندد ، چه کند ؟                علم از مشک نبندد ، چه کند ؟

اشتقاق و حروف مشترک ( خ ، ن ، د )

(مولوي)

 

من که باشم در آن حرم که صبا               پرده دار حريم حرمت اوست

اشتقاق کلمات حرم ، حريم ، حرمت و حروف مشترک (ح، ر، م )

(حافظ)

 

اي دليل دل گم گشته ، خدا را مددي           که غريب ار نبرد ره ، به دلالت برود

دليل و دلالت : اشتقاق و حروف مشترک (د ، ل ، ل )

(حافظ)

 

صبا ، خاک وجود ما بدان عالي جناب انداز

بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازيم

اشتقاق و صامت هاي مشترک (ن ، ظ، ر)

(حافظ)

 

 گر تيغ برکشد که محبان همي زنم             اول کسي که لاف محبت زند ، منم

اشتقاق دو واژه و حروف مشترک ( م ، ح ، ب )

(سعدي)

 

همه بينند نه اين صنع که من مي بينم         همه خوانند نه اين نقش که من مي خوانم

بينند  مي بينيم : اشتقاق و حروف مشترک (ب، ي ، ن) / خوانند و مي خوانم : اشتقاق و حروف مشترک (خ، و، ا، ن )

(سعدي)

 

 

1) آرايه "تکرار " چيست ؟

تکرار يک يا چند کلمه است در شعر به گونه اي که بتواند بر موسيقي دروني بيفزايد و تأثير سخن را بيشتر سازد .

 

2) تصدير چيست ؟

اگر واژه اي در آغاز و پايان بيتي تکرار شود ، آن را " تصدير " مي نامند .

 

 

خودآزمايي

- در اشعار زير ، آرايه ي تکرار يا تصدير را پيدا کنيد و واژه هاي تکراري را معين نماييد ؟

از در در آمدي و من از خودم به در شدم           گويي کزين جهان به جهان دگر شدم

آرايه ي تکرار : در 3 مرتبه – جهان 2 مرتبه

(سعدي)

 

 طيران مرغ ديدي تو زپاي بند شهوت             به در آي تا ببيني طيران آدميت

تصدير : تکرار "طيران "در آغاز و پايان بيت .

(سعدي)

 

چه خوش صيد دلم کردي ، بنازم چشم مستت را      

که کس آهوي وحشي را از اين خوش تر نمي گيرد

آرايه تصدير : تکرار " خوش " در آغاز و پايان بيت .

(حافظ)

 

بار بي اندازه دارم بر دل از سوداي عشقت

آخر اي بي رحم ، باري از دلي برگير ، باري

آرايه تکرار و تصدير در 3 مرتبه تکرار "باره " وجود دارد .

(سعدي)

 

گر برود جان ما در طلب وصل دوست  

                                               حيف نباشد که دوست ، دوست تر از جان ماست

آرايه ي تکرار در " دوست " 3 مرتبه و تصدير در واژه ي "جان"

(سعدي)

  

چون شمع نکورويي در رهگذر باد است              طرف هنري پربند از شمع نکورويي

تصدير در تکرار "شمع نکورويي " در آغاز و پايان بيت

(حافظ)

 

گل ، آن جهاني است نگنجد در اين جهان     در عالم خيال چه گنجد ، خيال گل

تصدير در تکرار "گل " و آرايه هاي تکرار در واژه هاي " جهان " و " خيال "

(مولوي)

 

هم نظري ، هم خبري ، هم قمران را قمري   

                                                       هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکري

تکرار در "قمر " 2 مرتبه ، "شکر " 4 مرتبه ، " اندر " 3 مرتبه ، " هم " 4 مرتبه .

(مولوي)

 

چه نماز باشد آن را که تو در خيال باشي        توصنم نمي گذاري که مرا نماز باشد

آرايه تصدير دارد از تکرار واژه ي " نماز"

(سعدي)

 

خواب و خورت ز مرتبه خويش دور کرد

آن که رسي به خويش که بي خواب و خور شوي

تصدير در تکرار " خواب خور" و تکرار در واژه ي "خويش " 2 بار

(حافظ)

 

اي جانِ جانِ جانِ جان ، مانامديم از بهر نان

                                                   بره جه ، گدا رويي مکن در بزم سلطان ، ساقيا

تکرار " جان " ،4 مرتبه و مصوت کوتاه  ِ 3 مرتبه

(مولوي)

       

 

آرايه هاي ادبي-درس20- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي (جناس)

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس  20

1) جناس تام را تعريف کنيد ؟

دو واژه که در تلفظ يکي ، اما در معني مختلف اند را "جناس تام " گويند .

مانند: برادر که در بند خويش است نه برادر ، نه خويش است .

خويش اول به معني " خود " و خويش دوم به معني " قوم و خويش " است .

 

 

خود آزمايي

1- در اشعار و جمله هاي زير ، جناس تام را تعيين کنيد و معني هر يک از ارکان را بگوييد؟

خرم تن او که روانش                                    از تن برود ، سخن روان است     

                    روح و جان                                       مشهور و جاري بر سر زبان هاست

(سعدي)

 

نالم زدل چو ناي من اندر حصار ناي                  پس گرفت همت من زين بلند جاي

               نِي         اسم زندان مسعود سعد

(مسعود سعد)

 

 گر آمدم به کوي تو چنداني غريب نيست        چون من در آن ديار هزاران غريب هست

                                    عجيب                                                فرد ناشناس

(حافظ)

 

 واي که گيسوي تو را رسم تطاول آموخت          هم تواند کرمش داد من مسکين داد

                                                                                                   حق         فعل ماضي

(حافظ)

 

نه عجب که قلب دشمن شکني به روز هيجا      تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستي

          ميانه ي لشکر                                         دل

(سعدي)

 

 با زماني ديگر اندازه اي که پندم مي دهي

                                   کاين زمانم گوش بر چنگ است و دل در چنگ نيست

                                                                      آلت موسيقي    دست و مجازاً به معني اختيار

(سعدي)

 

 کتابي که در او داد سخن آرايي توان داد ، ابداع کنم .                 (سعد الدين وراويني )

                  حق                   فعل ماضي

 

1) جناس ناقص حرکتي را تعريف کنيد ؟

يک ساني دو يا چند واژه در صامت ها که علاوه بر اختلاف در معني ، در مصوت يا مصوت هاي کوتاه نيز با هم فرق دارند " جناس ناقص[1][1] " مي خوانيم .

 مانند : شکر کند چرخ فلک ، از مَلِک و مُلْک و مَلَک

                                                    کز کرم و بخشش او ، روشن و بخشنده شدم

( مولوي)

 

خود آزمايي

1  در اشعار زير ، جناس هاي ناقص را بيابيد  ومصوت هاي کوتاهي را که با هم تفاوت دارند ، مشخص کنيد ؟

مَلِک را همين مُلْک پيرايه بس                که راضي نگردد به آزار کس        ( سعدي )

اختلاف در مصوت هاي کوتاه َ  ِ   و ُ   ْ 

 

صاف هاي جمله عالم خورده گير            همچو دُرد ِ دَردِ دين جستيم ، نيست   (مولوي )

                                                 اختلاف در مصوت هاي ِ و ُ

 

گوهر مخزن اسرار همان است که بود       حقه ي مِهر بدان مُهر و نشان است که بود

                                                       اختلاف در مصوت هاي ِو ُ           (حافظ)

 

پسر را نشاندند پيران ده                       که مِهرت بر او نيست .مَهرش بده

                                                        اختلاف در مصوت هاي ِ و ُ        (سعدي)

 

مکن تاتواني دل خلق ريش                   و گر مي کُني ، مي کَني بيخ خويش

                                                   اختلاف در مصوت هاي کوتاه ُ و َ      (سعدي)

 

 

1) جناس ناقص اختلافي را تعريف کنيد ؟

دو کلمه که علاوه بر معني در يکي از حروف اول يا وسط يا آخر با هم مختلف هستند را مي گويند .

مانند : دل من هست از اين بازار ، بيزار                  قسم خواهي به دادار و به ديدار

(نظامي)

 

خود آزمايي

1- در ابيات زير ، جناس هاي ناقص را بيابيد و حرف هايي را که متفاوت اند، در آغاز، ميان و پايان ارکان نشان دهيد ؟

اين بوي روح پيروز از آن خوي دلبر است        وين آب زندگاني از آن جوي کوثر است

اختلاف در حروف اول (ب ، خ ، ج )

(سعدي)

 

درشت است پاسخ و ليکن درست               درستي ، درشتي نمايد نخست

اختلاف در حروف وسط و آخر (س ، ش ، ي )

(ابو شکور)

 

شرف مرد به جود است و کرامت به سجود       هر که اين دو ندارد عدمش به ز وجود

ارکان جناس اند و اختلاف در حروف اول ( س ، و)

(سعدي)

 

ساقي به نور باده بر افروز جام ما               مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

اختلاف در حروف اول ( ج ، ک ) / کار و کام : اختلاف در حروف آخر ( ر، م )

(حافظ)

 

سوزد مرا ، سازد مرا در آتش اندازد مرا      و زمن رها سازد مرا ، بيگانه از خويشم کند

اختلاف در حروف وسط (و،ا)

(رهي معيري)

 

سررشته ي جان به جام بگذار                 کاين رشته از او نظام دارد

اختلاف در حرف آخر (ن ، م)

(حافظ)

 

هنگام تنگ دستي در عيش کوش و مستي         کاين کيمياي هستي ، قارون کند گوارا را

اختلاف در حرف اول (م ، ه)

(حافظ)

 

 

1) جناس ناقص افزايشي را تعريف کنيد ؟

اختلاف دو واژه در معني و تعداد حروف را " جناس ناقص افزايشي " مي خوانيم .

مانند : شادي مجلسيان در قدم و مقدم توانست

جاي غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

(حافظ)

قدم و مقدوم : اختلاف در حرف اول ، مقدم يک صامت در اول اضافه تر دارد .

 

 

خود آزمايي

1- در اشعار زير ، جناس هاي ناقص را بيابيد و هر نوع افزايشي را که در ارکان صورت گرفته است نشان دهيد ؟

 

سعديا گر نکند ياد تو آن ماه ، مرنج       ما که باشيم که انديشه ي ما نيز کنند      (سعدي)

جناس ناقص افزايشي- حرف ه  در آخر رکن اول اضافه شده است

 

ده روزه مهر گردون،افسانه است و افسون         نيکي به جاي ياران ، فرصت شمار يارا

جناس ناقص اختلافي در حرف وسط   جناس ناقص افزايشي- ن در آخر ياران اضافه شده است

(حافظ)

 

موج ها خوابيده اند ، آرام و رام                     طبل طوفان از نوا افتاده است

جناس ناقص افزايشي- "آ" در رکن اول افزوده شده است .

(مهدي اخوان ثالث)

 

جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد            هر کسي که اين ندارد حقا که آن ندارد

جناس ناقص افزايشي- افزايش " ان " در آخر واژه ي دوم .

(حافظ)

 

چو ديد آن درفشان درخش مرا                    به گوش آمدش بانگ رخش مرا

جناس ناقص افزايشي- افزايش صامت "د" در واژه ي اول

(فردوسي)

 

 خود کار من گذشت زهر آز و آرزو                از کان و از مکان پي ارکانم آرزوست

جناس ناقص افزايشي- افزايش در / جناس ناقص افزايشي- افزايش م در رکن دوم وسط و آخر کلمه آرزو

(مولوي)

       

 



 

آرايه هاي ادبي-درس19- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي (جناس)

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 19

1- جناس را تعريف کنيد؟

يکساني و شباهت کامل يا ناقص دو يا چند واژه را در لفظ با اختلاف در معني را «جناس» گويند. مانند: گلاب است گويي به جويش  روان-- به معني جاري

همي شاد گردد ز بويش روان -- به معني روح و جان

 

خود آزمايي

1- در اشعار و جمله هاي زير، جناسها را بيابيد و اگر اختلافي در صامتها يا مصوتهاست بيان کنيد؟

- خرامان بشد سوي آب روان                     چنان چون شده باز يابد روان           «فردوسي»

                                    جاري                                         حيان

روان و روان: جناس تام

 

- پيش رويت دگران صورت بر ديوارند                  نه چنين صورت و معني که تو داري،دارند

عکس                              چهره، رخسار                 «سعدي»

صورت و صورت: جناس تام

 

- ديده سير است مرا، جان دلير است مرا                 زَهره شير است مرا، زُهره تابنده شدم

«مولوي»

شير و شير: جناس ناقص، اختلاف در حرف اول / زَهره و زُهره: جناس ناقص اختلاف در مصوتهاي َ ِ ُ

 

- گو شمع نياريد در اين جمع که امشب                  در مجلس ما، ماه رخ دوست تمام است

«حافظ»

شمع و جمع: جناس ناقص، اختلاف در صامت «ش»«ج» /ما و ماه:جناس ناقص، افزايش صامت 5 در ماه.

 

- خوشا نماز و نياز کسي که از سر درد                        به آب ديده و خون جگر طهارت کرد

«حافظ»

نماز و نياز: جناس ناقص، اختلاف در صامتهاي وسط کلمات «م،ي»

 

- بيامد، بماليد و زين بر نهاد                                شد از رخش رخشان و از شاه شاد

«فردوسي»

رخش و رخشان: جناس ناقص افزايش «ان» در واژه دوم اضافه شده / شاه و شاد: جناس ناقص اختلاف در حرف آخر «ه، د»

 

- کفر است در طريقتِ ما کينه داشتن                       آيين ماست سينه چو آيينه داشتن

   «طالب آملي»

است و ماست: جناس ناقص افزايشي، اضافه شدن «م» در ماست

کينه و سينه: جناس ناقص اختلافي در حرف اول «ک،س»

 

 

آرايه هاي ادبي-درس18- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 18

1- موازنه را توضيح دهيد؟

تقابل سجعهاي متوازن در دو يا چند جمله است که به هم آهنگي آنها مي انجامد.

مانند: در دام تو محبوسم                  در دست تو مغلوبم

 

2- ترصيع چيست؟

موازنه اي که همه سجعهاي آن متوازي باشد تصريع نام دارد.

مانند: برگ بي برگي بود ما را نوال        مرگ بي مرگي بود ما را حلال

 

 

خود آزمايي

1- آرايه موازنه در کداميک از بيتهاي زير به کار رفته است؟ علت آن را بيان کنيد. آيا در ميان «موازنه ها» ترصيع نيز ديده مي شود؟ آنها را نيز تعيين کنيد؟

 

- ز گُرز تو خورشيد گريان شود                       ز تيغ تو بهرام بريان شود          «فردوسي»

موازنه است چون در هر دو مصراع کلمات با هم سجع متوازن هستند.

 

 

- هم عقل دويده در رکابت

جبريل مقيم آستانت

اي چرخ کبود، ژنده دلقي

چرخ ار چه رفيع، خاک پايت

هم شرع خزيده در پناهت

افلاک حريم بارگاهت

در گردان پير خانقاهت

عقل ار چه بزرگ، طفلِ راهت

«جمال الدين عبدالرزاق»

همه ابيات به جز بيت سوم موازنه است. بيت سوم چون کلمات با هم سجع و قرينه نيست.

 

 

- گر عزم جفا داري، سر در رهت اندازم                 ور راه وفاگيري، جان در قدمت ريزم

«سعدي»

موازنه دارد چون کلمات در دو مصراع سجع متوازن است.

 

 

- ما چو ناييم و نوا در ما ز توست                         ما چو کوهيم و صدا در ما ز توست

«مولوي»

ترصيع است چون همه کلمات سجع متوازي است.

 

 

- عقل گفت: من دبير مکتب تعليمم. عشق گفت: من عبير نافه تسليمم. 

«منسوب به خواجه عبدالله انصاري»

موازنه دارد. چون برخي کلمات سجعهاي متوازن هستند.

 

 

- بر ظاهرش عيب نمي بينم و در باطنش غيب نمي دانم.                            «سعدي»

ترصيع دارد چون سجعهاي متوازي مقابل هم قرار گرفته اند.

 

- غلام نرگش مست تو تاجداران اند              خراب باده لعل تو هوشياران اند      «حافظ»

موازنه دارد چون سجعهاي متوازن در دو مصراع مقابل هم قرار گرفته اند.

 

- تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز             و گرنه عاشق و معشوق رازداران اند     «حافظ»

موازنه ندارد، چون بيت سجع ندارد.

 

- دانه باشي مرغکانت برچينند              غنچه باشي کودکانت بر کنند            «مولوي»

ترصيع است چون همه سجعها متوازي است.

 

- ياد باد آن که سرکوي تو ام منزل بود       ديده را روشن از خاک درت حاصل بود            «حافظ»

بيت موازنه ندارد. چون تمامي کلمات دو مصراع با هم سجع متوازن ندارند.

- آه از آن جور و تطاول که در اين دامگه است

آه از آن سوز و گدازي که در آن محفل بود

«حافظ»

موازنه است چون همه سجع ها متوازن است.

 

- ما برون را ننگريم و قال را                        ما درون را بنگريم و حال را

ترصيع است چون سجعها متوازي است.

 

-  اي درون پرورِ برون آراي

خالق و رازقِ زمين و زمان

وي خرد بخشِ بي خرد بخشاي

حافظ و ناصرِ مکين و مکان

«سنايي»

موازنه است چون سجعهاي متوازن مقابل هم قرار گرفته اند.

       

 

آرايه هاي ادبي-درس17- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 17

1- سجع چيست؟

يکساني دو واژه در واج يا واجهاي پاياني، وزن يا هر دوي آنهاست.

 

2- آرايه سجع چگونه پديد مي آيد؟

آرايه سجع زماني پديد مي آيد که کلمات مسجع در پايان دو جمله به کار روند و آهنگ دو جمله را به هم نزديک سازند.

 

3- «تضمين المزدوج» چيست؟

اگر سجعها در يک جمله در کنار هم به کار روند، «تضمين المزدوج» ناميده مي شود.

 

 

خود آزمايي

1- در جمله هاي زير، سجع را نشان دهيد؟

- الهي،اگر بهشت چون چشم و چراغ است،بي ديدار تو درد و داغ (سجع                                    1و2) است.                          (سجع                                  1و2)                «منسوب به خواجه عبدالله انصاري»

                          

- هرچه زود برآيد، دير نپايد.

                   (سجع                                )(سجع                           )

 

- ظالمي را حکايت کنند که هيزم درويشان را خريدي به حيف و توانگران را دادي به طرح.                                                       (سجع                                 1و2)                             (سجع                          1و2)

«سعدي»

 

- آن که بر دينار دسترسي ندارد، در همه دنيا کس ندارد.                            «سعدي»

                            سجع                               سجع

 

- سرّ عشق، نهفتني است نه گفتني و بساط مهر، پيمودني است نه نمودني.

سجع1           سجع1                  سجع2           سجع2 «مقامات حميدي»

 

- تلميذ بي ارادت، عاشق بي زر است و رونده بي معرفت، مرغ بي پر و عالِم بي عمل

              سجع1            سجع2                      سجع1          سجع2       سجع3

 درخت بي بر و زاهد بي علم، خانه بي در.                                            «سعدي»

سجع4                 سجع3         سجع4

 

 

- طالب علم، عزيز است و طالب مال، ذليل است.                  «منسوب به خواجه عبدالله انصاري»

              سجع                         سجع

 

 

- نيکبخت آن که خورد و کِشت و بدبخت آن که مرد و هِشت.                      «سعدي»

    سجع1          سجع2  سجع3    سجع1       سجع2  سجع3

 

 

«انواع سجع»

1- سجع «مطرّف» را تعريف کنيد؟

کلماتي که آخر يکساني دارند ولي هم وزن نيستند.

مانند: محبت را غايت نيست؛ از بهر آنکه محبوب را نهايت نيست.     «عطار»

 

2- سجع «متوازي» را تعريف کنيد؟

کلماتي هم وزن اند و واجهاي پاياني آنها نيز يکي است.

مانند: هر که با بدان نشيند، نيکي نبيند.          «سعدي»

 

3- سجع «متوازن» را توضيح دهيد؟

کلماتي که فقط در وزن اشتراک دارند را سجع متوازن گويند.                         

مانند: ملک بي دين باطل است و دين بي ملک، ضايع.                    «کليله و دمنه»

 

 

خود آزمايي

1- در اشعار و جمله هاي زير، سجع را بيابيد، نوع آنها را مشخص کنيد و درباره ارزش موسيقيايي هر يک اظهار نظر کنيد؟

- هنر چشمه زاينده است و دولت پاينده.             «سعدي»

سجع متوازي – اين نوع سجع از انواع ديگر، ارزش موسيقيايي بيشتري دارد.

 

- خبري که داني دلي بيازارد، تو خاموش تا ديگري بيارد.             «سعدي»

سجع مطرف – اين نوع چون فقط در حروف پاياني با هم مشترک اند و ارزش موسيقيايي آن از سجع متوازي کمتر است.

 

- هر که را زر در ترازوست، زور در بازوست.             «سعدي»

زر و زور: سجع متوازي --- که ارزش موسيقي بالايي دارد.

ترازو و بازو: سجع مطرف---- در اينجا چون با واج آرايي حرف "و" همراه شده است موسيقي آن از سجع مطرف قبلي گوشنوازتر است.

 

- مراد از نزول قرآن، تحصيل سيرت خوب است نه ترتيل سورت مکتوب      «سعدي»

تحصيل و ترتيل: سجع متوازي -- چون هم وزن و واج آخر هر دو مشترک است از موسيقي بالايي برخوردارند.

سيرت و سورت: سجع متوازي --- چون داراي جناس هم هست از موسيقي بالاتري برخوردار است.

خوب و مکتوب: سجع مطّرف--که در واجهاي پاياني يکسان اند و کلام را آهنگين ساخته است.

 

- ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود.             «حافظ»

محتاج و مشتاق: سجع متوازن - چون اين هم وزني همراه با عکس در مصراع است ارزش موسيقيايي آن را دو برابر کرده است.

 

- آن که از جمال عقل محبوب است، خود به نزديک اهل بصيرت، معذور باشد.

«کليله و دمنه»

محبوب و معذور: کلمات سجع و از نوع متوازن است – چون افعال بعد از آنها متفاوت است چندان آهنگي در نثر ايجاد نکرده است.

 

- الحمدلله شهر تبريز است و حسن و جمال خيز. دست از سر من بيچاره برداريد و مرا به حال خود بگذاريد.                                                                       «قائم مقام»

تبريز و خيز: سجع مطرّف فقط در حروف آخر با هم اشتراک دارند.

برداريد و بگذاريد: سجع متوازي – در وزن و واجهاي پاياني با هم يکسان اند. دو جمله آغازي موزون تر به نظر مي رسد.

 

- شما را باغ بايد و ما را چون لاله داغ. يکي را لاله و ورد سزاوار است و ديگري را ناله و دردباغ و داغ: سجع متوازي          /لاله و ناله:سجع متوازي/ ورد و درد: سجع متوازي

«قائم مقام»

در همه آنها ارزش موسيقيايي آنها از ديگر انواع سجع بيشتر است و نثر را بسيار زيبا و آهنگين ساخته است.

 

- گاه از ديدن خطّ مکتوب منتعش و گاه از نديدن روي مطلوب .                 «قائم مقام»

مکتوب و مطلوب: سجع متوازي -- که داراي آهنگ و موسيقي زيبايي است.

منتعش و مشتعل: سجع متوازن -- که همراه با تضاد آهنگي گوشنواز به عبارت بخشيده است.

 

- روشن روز تويي، شادي غم سوز تويي                  ماه شب افروز تويي، ابر شکر بار بيا

«مولوي»

روز و سوز: سجع متوازي - افروز با سوز و روز : سجع مطرّف

اين سجعها همراه با وزن شاد عروضي بيت و مراعات النظير و تشبيه آهنگي بسيار دلنواز پديد آورده است.

 

- من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او                   و ز سخنان نرم او آب شدند سنگها

«مولوي»

گرم و شرم و نرم: سجعهاي متوازي هستند که ارزش موسيقي شعر را بسيار افزايش داده است.

 

- ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون       نيکي به جاي ياران، فرصت شمار يارا

«حافظ»

گردون و افسون: سجع متوازي و آهنگ بخش مصراع اول است.

 

- اي صاحب کرامت، شکرانه سلامت           روزي تفقّدي کن، درويش بي نوا را      

«حافظ»

کرامت و سلامت: سجع متوازي که موسيقي دلنوازي ساخته است.

 

- دلبر که جان فرسود از او، کام دلم نگشود از او

نوميد نتوان بود از او، باشد که دلداري کند

«حافظ»

فرسود و نگشود: سجع متوازي – نتوان بود با فرسود و نگشود: سجع مطرّف همگي آنها موسيقي زيبايي به شعر بخشيده است.

 

- طبيبي را ديدند که هرگاه به گورستان رسيدي، ردا در سر کشيدي، از سبب آنش سؤال کردند؛ گفت: از مردگان اين گورستان شرم مي دارم؛ بر هر که مي گذرم ضربت من خورده است و در هر که مي نگرم از شربت من مرده.                               «جامي»

رسيدي و کشيدي: سجع موازي - مي دارم و مي گذرم: سجع مطرف

خورده و مرده: سجع متوازي

ارزش موسيقيايي سجع متوازي بسيار زياد است و نثر را آهنگين ساخته است.

سجع مطرف هم موسيقي اش از سجع متوازن بيشتر است.

       

 

آرايه هاي ادبي-درس16- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي

آرايه هاي ادبي

 

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

 

 

درس 16

1- علم «بديع» چگونه علمي است؟

علمي که به شناسايي آرايه هاي لفظي و معنوي مي پردازد.

 

2- آرايه هاي لفظي چيست؟

عوامل پديد آورنده موسيقي دروني را «آرايه هاي لفظي» گويند.

 

3- آرايه هاي معنوي چيست؟

اسباب خلق کننده موسيقي معنوي را «آرايه هاي معنوي» مي ناميم.

 

4- واج آرايي را تعريف کنيد و يک مثال بزنيد؟

تکرار يک واج (صامت يا مصوت) است در کلمه هاي يک مصراح يا بيت، به گونه اي که آفريننده موسيقي دروني باشد و بر تأثير شعر بيفزايد.

مثال: شب است و شاهد و شمع و شراب و شيريني     غنيمت است چنين شب که دوستان بيني «سعدي»

 

 

خود آزمايي

1- در بيتهاي زير، واج آرايي را بيابيد و شمار هر صامت يا مصوت تکراري را تعيين کنيد؟

- رياست به دست کساني خطاست                        که از دستشان دستها بر خداست  

«سعدي»

واج آرايي در تکرار س: 7 مرتبه و تکرار الف: 6 مرتبه

 

 

- به زابل نشسته است و گشته است مست              نگيرد کس از مست، چيزي به دست

«فردوسي»

تکرار صامت س: 7 مرتبه، صامت ت: 7 مرتبه.

 

 

- دلت به وصل گل اي بلبل صبا خوش باد               که در چمن همه گل بانگ عاشقانه توست

«حافظ»

تکرار صامت ل: 6 مرتبه، تکرار صامت ب: 6 مرتبه.

 

 

- من از گفتن مي مانم

                       اما زبانِ گنجشکان 

                                           زبان زندگي جمله هاي حجاري جشن طبيعت است

«فروغ»

واج آرايي در تکرار حروف م: 5 مرتبه، ز:4 مرتبه، ن: 9 مرتبه و گ:3 مرتبه

 

 

- نرگس مست نوازشگر مردم دارش                      خون عاشق به قدح گر بخورد، نوشش باد

«حافظ»

تکرار مصوت کوتاه  ِ: 4مرتبه، تکرار صامت ن و ش: 5 مرتبه، صامت گ: 3 مرتبه، تکرار صامت م: 6 مرتبه

 

 

- زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من         بر اميد دانه اي افتاده ام در دام دوست

«حافظ»

تکرار صامت د:9 مرتبه، تکرار مصوت 1:8مرتبه، صامت ن: 4مرتبه، تکرار صامت م:6 مرتبه

 

 

-آن راهرو که ره به حريم درش نبرد                      مسکين بريد وادي و ره در حرم نداشت

«حافظ»

تکرار حرف ه:6مرتبه، تکرار صامت ر: 11 مرتبه

 

 

- شبي چون شبه روي شسته به قير                            نه بهرام پيدا، نه کيوان، نه تير        

«فردوسي»

تکرار ش: 3 مرتبه، تکرار ن: 3 مرتبه.

 

 

- اي مست شبرو کيستي؟ آيا مه من نيستي؟              گر نيستي پس چيستي؟ اي همدم تنهاي دل

«اوستا»

تکرار س: 6مرتبه، صامت ت:6مرتبه، تکرار مصوت بلند ي: 4 مرتبه، صامت ي :3 مرتبه

 

 

- من مانده ام مهجور از او، دل خسته و رنجور از او    

                                                  گويي که نيشي دور از او، در استخوانم مي رود

«سعدي»

واج صامت م: 5مرتبه، 1: 9 مرتبه، مصوت و: 7مرتبه، صامت ر:6 مرتبه

 

 

- اي تکيه گاه و پناهِ

        زيباترين لحظه هاي

                  پر عصمت و پر شکوه 

                             تنهايي و خلوت من!

                                         اي شطّ شيرين پر شکوت من!                           «مهدي اخوان ثالث»

تکرار مصوت ِ :7مرتبه، صامت ت: 5 مرتبه.         

 

 

- لبخند تو خلاصه خوبيهاست                     لختي بخند، خنده گل زيباست 

       «قيصر امين پور»

تکرار صامت خ: 6مرتبه، صامت ب: 4 مرتبه، صامت ن و د: هرکدام 3 مرتبه

       

 

آرايه هاي ادبي-درس15- بيان(كنايه)

آرايه هاي ادبي

 

بخش سوم

بيان

 

 

درس 15

1- کنايه را توضيح دهيد؟

کنايه پوشيده سخن گفتن است درباره امري و به عبارتي دريافت معني است از طريق استدلال.

مثال:

نرفتم به محرومي از هيچ کوي                    چرا از درِ حق شوم زرد روي

                                                                                                    کنايه از نااميدي

 

خود آزمايي

1- در جمله ها و شعرهاي زير کنايات را مشخص کنيد. مفهوم آنها را بيان کنيد؟

- فلاني ريش سفيد است.

کنايه از پيري و قابل احترام بودن و با تجربگي کسي است.

 

- چنين است رسم سراي درشت                   گهي پشت بر زين، گهي زين به پشت  

کنايه از اينکه جهان هميشه به يک صورت باقي نمي ماند

«فردوسي»

 

 

-  نپندارم اي در خزان کشته جو                  که گندم ستاني به وقت درو

             کل بيت کنايه است از اينکه کار بد عاقبت و نتيجه بد دارد.      «سعدي»

 

 

- قيمت مقطوع است.

کنايه از چانه نزنيد

 

- سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد              تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست

سر فرو نياوردن: کنايه از تسليم نشدن                                                    «حافظ»

          

- سخن دهان به دهان مي گشت.

          کنايه از پخش شدن راز

 

- پر طاووس در اوراق مصاحف ديدم                     گفتم: اين منزلت از قدر تو مي بينم بيش

گفت: خاموش که هرکس که جمالي دارد                   هر کجا پاي نهد، دست ندارندش پيش  

کنايه از اينکه مانع او نمي شوند

«سعدي»

 

- دست روي دست گذاشته است.

    کنايه از «بيکار نشستن»

 

- از مکافات عمل غافل مشو                      گندم از گندم برويد جو زجو      «مولوي»

                                                 کنايه از هر کاري عکس العمل خود را دارد

 

 

- چو بشنيد بيچاره بگريست زار                             که اي خواجه دستم  ز دامن بدار

کنايه از اينکه مرا به حال خود رها کن

«سعدي»

 

 

- چو نامردم آواز مردم شنيد                       ميان خطر جاي بودن نديد

                                                                     کنايه از فرار کردن                                                      «سعدي»

 

- يکي نغز بازي کند روزگار                      که بنشاندت پيش آموزگار

                                                         کنايه از اقرار به ناداني         «فردوسي»

                                                                  

- به تيغم گر کشد، دستش نگيرم                   وگر تيرم زند، منتّ پذيرم          «حافظ»

دست کسي را گرفتن: کنايه از مانع انجام کاري شدن

 

- هر که دل پيش دلبري دارد                      ريش در دست ديگري دارد        «سعدي»

                                                       کنايه از اختياري از خود نداشتن

 

- دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي           فرشته ات به دور دست دعا نگهدارد

                         کنايه از گرفتار مشکل شدن                                          «حافظ»

  

- برو با دوستان آسوده بنشين                         چو بيني در ميانِ دشمنان جنگ

و گر بيني که با هم يک زبانند                    کمان را زه کن و بر باره بر سنگ

                      کنايه از اتحاد و همدلي                  کنايه از آماده جنگ و دفاع شدن  «سعدي»

 

 

آرايه هاي ادبي-درس14- بيان(علاقه)

آرايه هاي ادبي

 

بخش سوم

بيان

 

 

درس 14

1- علاقه هاي مجاز را نام ببريد؟

علاقه جزئيه، علاقه کليه، علاقه محليه، علاقه سببيه، علاقه لازميه، علاقه آليه.

 

2- آيا شمار علاقه هاي مجاز محدودند يا نامحدود چرا؟

علاقه ها نامحدودند – زيرا در غير اين صورت، هنرمندان را از خلق مجازهاي نو باز مي داريم.

 

3- علاقه جزئيه چيست؟

جزئي از يک چيز به جاي تمام آن به کار مي رود.

 

4- علاقه کليه چيست؟

تمام يک چيز به جاي جزئي از آن چيز مي آيد.

 

5- علاقه محليه چيست؟

محل کسي يا چيزي را به جاي خود آن فرد يا چيز به کار مي برند.

 

6- علاقه سببيه را تعريف کنيد؟

سبب و علت چيزي جانشين خود آن چيز مي شود.

 

7- علاقه لازميه را تعريف کنيد؟

چيزي را به دليل همراهي هميشگي با چيزي ديگر، به جاي آن به کار مي برند.

 

8- علاقه آليه را تعريف کنيد؟

ابزاري جانشين کاري مي شود که با آن ابزار انجام مي شود.

 

 

خود آزمايي

1- در شعرها و جمله هاي زير، علاقه هاي مجازهاي مشخص شده را تعيين کنيد؟

- نپندارم اين کام حاصل کني                      مبادا که جان در سرِ دل کني

«سعدي»

سر: مجاز با علاقه محليه

- سرم درد مي کند. سر: مجاز با علاقه کليه است زيرا منظور پيشاني يا قسمتي از سر است.

- دهخدا قلم خوبي داشت. قلم: مجاز با علاقه آليه (ابزاري) است.

- گر نبندي زين سخن تو حلق را                          آتش گيرد بسوزد خلق را

«مولوي»

حلق: مجاز با علاقه لازميه و مجاز از دهان و زبان است.

 

- اي ز خود گشته سير، جوع اين است.

                                                 «سنايي»

سير: مجاز از بيزار با علاقه هاي لازميه و سببيه (چون سيري سبب بيزاري است).

 

- ماه دشت لاله ها را روشن کرده بود.

ماه: مجاز از نور ماه با علاقه کليه

 

- دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي            تو از اين چه سود داري که نمي کني مدارا

«حافظ»

عالمي: مجاز از مردم عالم با علاقه محليه.

 

 

2- مجازهايي را که در بيتها و جمله هاي زير به کار رفته اند، معين کنيد؛ قرينه آنها را نشان دهيد و نوع علاقه را بيان نماييد؟

 

- سپيد شد چو درخت شکوفه دار سرم           و ز اين درخت همين ميوه غم است بَرَم

مجاز با علاقه محليه و کليه  /   مصراع دوم --- قرينه                          «جامي»

محليه (چون سر محل روش مو) و کليه (چون سر که کل است را بيان کرده ولي موي سر را اراده کرده است.)

 

- جهان خوردم و کارها راندم.

مجاز از نعمت دنيا با علاقه کليه که ثروت و نعمت دنيا جزئي از جهان است. /

قرينه: خوردن و هم مي توان با علاقه محليه آورد يعني محلي است که ثروت و نعمت در جهان وجود دارد.

 

- به ياد روي شيرين بيت مي گفت

چو آتش تيشه مي زد، کوه مي سفت

مجاز از آواز خواندن يا شعر گفتن با علاقه جزئيه (چون بيت جزئي از شعر است.) / قرينه مجاز: معنوي (چون فرهاد شاعر نبود)

«نظامي»

 

 

 

                            

- برآشفت ايران و برخاست گرد                  همي هر کسي کرد ساز نبرد      

مجاز از سپاه ايران با علاقه محليه / قرينه: بر آشفتن                                 «فردوسي»

 

 

- ديد که خون  ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد که شب را به سر بَرَد

مجاز از کشتن باعلاقه لازميه /قرينه: بقيه بيت

مجاز از پايان رساندن با علاقه لازميه / قرينه: بردن

«حکيم سنايي»

 

 

- بر صفراي خويش برنيامدم.

مجاز از خشم با علاقه سببيه / قرينه: معنوي

 

- اگر رفت و آثار خيرش نماند                        نشايد پسِ مرگش الحمد خواند

قرينه: خواندن    /  مجاز از سوره فاتحه با علاقه جزئيه

«سعدي»

 

- اين دم شنو که راحت از اين دم شود پديد

دم در هر دو مورد مجاز از سخن با علاقه سببيه  /  قرينه: شنيدن                     «خاقاني»

 

- آن کس که به دينار و درم خير نيندوخت      سر عاقبت اندر سرِ دينارو درم کرد    

مجاز از جسم با علاقه جزئيه / مجاز از فکر و خيال با علاقه محليه  / قرينه ها: معنوي

«سعدي»

 

- دست بالاي دست بسيار است.

دست در هر دو مجاز از قدرت با علاقه سببيه  / قرينه: معنوي

 

 

- شبي ياد دارم که چشمم نخفت                    شنيدم که پروانه با شمع گفت       

مجاز از وجود و جسم با علاقه جزئيه / قرينه: نخفت                                    «سعدي»

 

 

- جهان انجمن شد برِ تخت اوي                             فرو مانده از فرّه و بخت اوي

مجاز با علاقه عليه يعني مردم جهان  / قرينه: بقيه بيت است                        «فردوسي»

 

 

3- واژه هاي زير را در معني مجازي به کار ببريد؟

شهر: همه شهر پيشش درم ريختند. «مجاز با علاقه محليه به معني مردم شهر»

قلم: قلمي شيوا و فصيح داشت. «مجاز با علاقه آليه به معني نوشته»

چشم: بيرون آي تا که چشمي اندام تو را به چشم نارد. «مجاز با علاقه جزئيه به معني فرد نامحرم»

زبان: به زبان آمد و آورد دو صد اندرزم. «مجاز با علاقه آليه به معني سخن و حرف است.»

دست: دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد. «مجاز با علاقه کليه به معني انگشت است.»

سر: سر آن ندارد امشب که برآيد آفتابي. «مجاز با علاقه محليه به معني تصميم است.»

خورشيد: خورشيد همه جا را گرم کرده بود. «مجاز با علاقه کليه به معني نور خورشيد است.»

 

 

4- واژه هاي زير را به صورت مجاز و استعاره به کار ببريد؟

- ماه: مجاز ¬ ماه زمين را منور کرده بود. (مجاز از نور ماه با علاقه کليه)

استعاره:¬ ماهم اين هفته برون رفت و به چشم سالي است. (استعاره مصرحه از محبوب)

- سرو: مجاز ¬ سرو را مايه سرسبزي عالم کردي. (مجاز از همه درختها با علاقه جزئيه)

استعاره: ¬ سرو چمان من چرا ميل چمن نمي کند  همدم گل نمي شود، ياد سمن نمي کند (استعاره مصرحه از محبوب)                                                                «حافظ»

 

 

آرايه هاي ادبي-درس13- بيان

آرايه هاي ادبي

 

بخش سوم

بيان

 

 

درس 13

1- حقيقت و مجاز را تعريف کنيد؟

حقيقت: اولين و رايج ترين معنايي است که از يک واژه به ذهن مي رسد.

مجاز: به کار رفتن واژه اي است در غير معني حقيقي، به شرط وجود علاقه و قرينه.

 

 

2- علاقه چيست؟

پيوند و تناسبي است که ميان حقيقت و مجاز وجود دارد.

 

 

3- قرينه چيست؟

نشانه اي است که ذهن را از حقيقت باز مي دارد و آن را به جستجوي معني مجازي برمي انگيزد.

 

 

خود آزمايي

1- در بيتها و عبارتهاي زير، واژه هايي را مشخص کرده ايم. کدام واژه حقيقت و کدام مجاز است؟ در هر مجاز، قرينه را نشان دهيد؟

- برو هر چه بايدت پيش گير                     ســـــرِ ما نداري، ســـــرِ خويش گير

قرينه ها: فعل (نداشتن و گرفتن) است        مجاز (به فکر ما نيستي) مجاز (به فکر خود باش)

 «سعدي»

- اگر به زلف دراز تو، دست ما نرسد           گناه بخت پريشان و دست کوته ماست

حقيقي                                                حقيقي         «حافظ»

 

- ما را سري است با تو که اگر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سريم

مجاز از راز  /  قرينه: با تو است

 

حقيقي / قرينه: بودن يا بر سر بودن

 

مجاز از فکر

«سعدي»

         

 

- آفرين جان آفريــــن پـــاک را                             آن که جان بخشيد و ايمان خاک را       «عطار»

قرينه: جان و ايمان بخشيدن                                                                          از انسان

 

 

- چو آشاميدم اين پيمانه را پاک                             در افتادم ز مستي بر سر خاک      «گلشن راز»

قرينه: آشاميدن  مجاز از شراب                                                                    حقيقي

 

 

- از تو به که  نالم که دگر داور نيست           و ز دست تو هيچ دست بالاتر نيست

قرينه: داور نيست و بالاتر نيست                             مجاز از قدرت       مجاز از قدرت

«سعدي»

 

- کار پاکان را قياس از خود مگير                         گر چه ماند در نبشتن شير و شير      «مولوي»

                                                                                            حقيقت حقيقت 

                                                                                       اين دو جناس تام است

هر دو در معني حقيقي خود به کار رفته اند «شير درنده» و «شير لبن»

 

 

2- در ميان مجازهاي زير، استعاره ها را مشخص کنيد؟

- گــل بــــرگ  را ز  سنبل مشکيــن نقاب کن      يعني که رخ بپوش و جهاني خراب کن

حقيقي استعاره حقيقي  استعاره مصرحه از «مو»                                         «حافظ»

 

 

- عالَم از شور و شر عشق خبر هيچ نداشت        فتنه انگيز جهان نرگس جادوي تو بود مجاز از «مردم عالم»                                                               مجاز از «چشم»

«سعدي»

 

- زبان خامه ندارد سرِ بيان فراق                          و گرنه شرح دهم با تو داستان فراق 

مجاز از «تصميم و انديشه»                                                          «حافظ»

 

 

- الا اي باد شبگيري بگو آن ماه مجلس را                    تو آزادي و خلقي در غم رويت گرفتاران

استعاره مصرحه از «محبوب»                                   «سعدي»

                             

 

- ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد                 دل رميده ما را انيس و مونس شد

هر دو استعاره مصرحه از «حضرت پيامبر اکرم (ص)»                                   «حافظ»

 

 

- دفتر فکرت بشوي، گفته سعدي بگوي                    دامن گوهر بيار بر سَرِ مجلس ببار  «سعدي»

                                                                                       مجاز از «اهل مجلس»

 

 

آرايه هاي ادبي-درس12- بيان(استعاره)

آرايه هاي ادبي

 

بخش سوم

بيان

 

 

درس 12

1- استعاره مکنيه را تعريف کنيد؟

مشبهي است که به همراه يکي از اجزا يا ويژگيهاي مشبهٌ به مي آيد.

به 2 صورت است:

1)اضافي

2)اسنادي

 

- استعاره مکنيه اي که از اضافه شدن چيزي به مشبه به دست مي آيد را «اضافه استعاري» مي گويند.

 

- استعاره مکنيه اي که که مشبهٌ به آن «انسان» مي باشد را «تشخيص» يا «انسان انگاري» گويند.

 

خود آزمايي

1- در شعرهاي زير، استعاره هاي مکنيه را بيابيد و در هر استعاره، مشبه، مشبهٌ به و وجه شبه را تعيين کنيد؟

- کسي چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب                        تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

استعاره مکنيه (تشخيص)   استعاره مکنيه (تشخيص)                    

«حافظ»

 

1- مشبه: انديشه/ مشبهٌ به: انساني که بر رخ نقاب دارد. / وجه شبه: آشکار کردن چهره و انديشه با برداشتن نقاب

2- مشبه: سخن / مشبهٌ به: انساني که سر و زلف دارد. / وجه شبه: جدا کردن زلف يا شانه و نوشتن با قلم.

 

- هر کو نکاشت مهر و ز خوبي گلي نچيد                  در رهگذر باد نگهبان لاله بود

استعاره مکنيه      استعاره مکنيه      (هر دو تشخيص هم هستند)                      

«حافظ»

 

1- مشبه: مهر / مشبهٌ به: انساني که محبت نمي کارد. / وجه شبه: محصول و نتيجه عمل نيک

2- مشبه: خوبي / مشبهٌ به: انساني که از خوبي گلي نمي چيند. / وجه شبه: نتيجه خوبي که با چيدن گل از بوته شباهت دارد.

 

- اي ابر بهمني نه به چشم من اندري             تن ز تن زَ مانَکي و بياساي و کم گِري

استعاره مکنيه (تشخيص)                                                                   «فرخي»

 

مشبه: ابر بهمني / مشبهٌ به: انساني که بسيار گريه ميکند / وجه شبه: باريدن ابر و گريه انسان.

 

- فردا که پيشگاه حقيقت شود پديد                 شرمنده رهروي که عمل بر مجاز کرد

استعاره مکنيه (اضافه استعاري)                                                          «حافظ»

 

مشبه: حقيقت / مشبهٌ به: پيشگاه / وجه شبه: آستانه و درگاه خانه که آشکار است.

 

 

2- در شعرها و جمله هاي زير، استعاره هاي مکنيه را بيابيد و معين کنيد که کدام يک تشخيص است؟

- آسمان تعطيل است 

                          بادها بيکارند

                           (تشخيص)

(همگي استعاره مکنيه اند)                  ابرها خشک و خسيس

                                                   (تشخيص)

                                                                       هق هق گريه خود را خورند.

                                                                                  (تشخيص)

«قيصر امين پور»

 

 

- شب ايستاده است  /    خيره نگاه او    /    بر چارچوب پنجره من

استعاره مکنيه (تشخيص) استعاره مکنيه (تشخيص)                                   «سپهري»

 

- بخز در لاکت اي حيوان که سرما

 

 

نهاني دستش اندر دست مرگ است

نسبت دادن دست به سرما ---- استعاره مکنيه و تشخيص

 دست مرگ: استعاره مکنيه اضافي و تشخيص هم هست.

(يعني مرگ به انساني تشبيه شده که دست دارد.)

مبادا پوزه ات بيرون بماند

که بيرون برف و باران و تگرگ است

«اخوان ثالث»

 

 

 

- در آفاق گشاده است وليکن بسته است                   از سر زلف تو در پاي دل ما زنجير

 استعاره مکنيه (از نوع اضافه)                                                                  (استعاره مکنيه (اضافي)   «سعدي»

                                                             پاي دل : اتشخيص نيز مي باشد

 

- گــــل بخنديــــد و باغ شــــــد پـــــدرام         اي خوشا اين جهان بدين هنگام

استعاره مکنيه (تشخيص) استعاره مکنيه (تشخيص)                                     «فرخي»

خنديدن و شادي کردن ----- هر دو از لوازم انسان است.

 

3- استعاراتي که در اشعار زير به کار رفته اند، مصرحه اند يا مکنيه؟

- آينه ات داني چرا غمّاز نيست                   چون که زنـــــگار از رُخَــــش ممتاز نيست

استعاره مصرحه از دل                           استعاره مصرحه از کدورت/ استعاره مکنيه (تشخيص)

                                                                                               رخ به آينه نسبت داده شده

«مولوي»

 

 

- گر چه من خود ز عدم دل خوش و خندان زادم

عشق آموخت مرا شکل دگر خنديدن

استعاره مکنيه (از نوع تشخيص)  «مولوي»

                                                      

- ملکا، مها، نگارا، صنما، بتا، بهارا                       متحريم، ندانم که تو خود چه نام داري

همگي استعاره مصرحه از محبوب                                                         «سعدي»

 

- خواهم شدن به مکيده گريان و دادخواه

کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

 

استعاره مکنيه – غم به انساني که دست دارد تشبيه شده (تشخيص) اضافه استعاري نيز هست.

«حافظ»

 

 

                   

 

 -  اي بخارا، شاد باش و دير زي                          مير زي تو شادمان آيد همي

استعاره مکنيه (تشخيص)                                                           «رودکي»

مورد خطاب قرار دادن و نسبت دادن شادي و عمر طولاني داشتن از ويژگيهاي انسان که به بخارا نسبت داده شده، مي باشد.

 

  

4- استعاره هاي زير را به تشبيه تبديل کنيد و پايه هاي تشبيه را نام ببريد؟

- جاده نفس نفس مي زد. (سپهري)

تشبيه: جاده همچون مرکبي که راه طولاني پيموده باشد خسته و نفس زنان در دل صحرا پيش مي رفت.

مشبه: جاده / مشبهٌ به: مرکبي که راه طولاني پيموده باشد. / ادات تشبيه: همچون / وجه شبه: خستگي و گرما

 

- ما آبروي فقر و قناعت نمي بريم                با پادشه بگوي که روزي مقدر است

«حافظ»

تشبيه: فقري که همراه با قناعت باشد همانند انساني آبرومند است.

مشبه: فقر و قناعت / مشبهٌ به: انسان آبرومند / ادات تشبيه: همانند / وجه شبه: بي ارزش نبودن فقر با قناعت و انسان آبرومند.

 

 

آرايه هاي ادبي-درس11- بيان(استعاره)

آرايه هاي ادبي

 

بخش سوم

بيان

 

 

درس 11

1- استعاره مصرّحه را توضيح دهيد؟

بيان «مشبهٌ به» و اراده تمامي ارکان تشبيه است و ناميدن اين استعاره به مصرحه (آشکار) به سبب آن است که از طريق مشبهٌ به، به آساني مي توان به وجه شبه و مشبه دست يافت.

 

خود آزمايي

1- در شعرهاي زير، استعاره هاي مصرحه را بيابيد و بگوييد که چگونه پديد آمده اند مشبه و مشبهٌ به  وجه شبه را نيز بيابيد؟

- شمس و قمرم آمد، سمع و بصرم آمد       /      وان سيم  برم آمد، وان کانِ زرم آمد

«مولوي»

 

استعاره ها: شمس، قمر، سمع، بصر، سيم، کان زر، هستند و همچنين مشبهٌ به هم مي باشند.

مشبه همه آنها: شمس تبريزي / وجه شبه: نورانيت شمس تبريزي و يکساني در وجود و ارزشمندي است.

 

- در اين بازار اگر سودي است با درويش خرسند است

خدايا، منعم گردان به درويشي و خرسندي

«حافظ»

 

استعاره: بازار استعاره از دينا / مشبه: دنيا / مشبهٌ به: بازار

وجه شبه: وجود کالا و کسب مال و فايده بردن از دينا و بازار است.

 

- مرا در خانه سروي هست کاندر سايه قدّش

فراغ از سرو بستاني و شمشاد چمن دارم

«حافظ»

 

استعاره ها: سرو استعاره از قد محبوب/

مشبه: محبوب يا معشوق /

مشبهٌ به: سرو /وجه

شبه: تناسب قد سرو است.

 

- بخت آن نکند با من، کان شاخ صنوبر را   /    بنشينم و بنشانم، گل بر سرش افشانم

استعاره ها: شاخ صنوبر استعاره از محبوب/ مشبه: محبوب/ مشبهٌ به: شاخ صنوبر/ وجه شبه: بلندي و راستي قد و قامت.

 

- اي غنچه خندان، چرا خون در دل ما مي کني؟

خاري به خود مي بندي و ما را ز سر وا مي کني

«حافظ»

 

استعاره ها: غنچه خندان، خار/

مشبه ها: معشوق، رقيب شهريار/

مشبهٌ به ها: غنچه شکفته و خار/

وجه شبهه ها: خوشرويي و زيبايي، بي ارزشي و گزندگي.

 

- چو تنها ماند ماه سرو بالا                              فشاند از نرگسان لؤلوي لالا

«نظامي»

استعاره هاي بيت: ماه سرو بالا، نرگسان، لؤلوي لالا/ مشبهٌ به ها: ماه سرو بالا، نرگسان، لؤلوي لالا

مشبه هاي بيت: شيرين معشوق خسرو، دو چشم شيرين، قطرات اشک/ وجه شبه ها: زيبايي و بلندي قد، چشم سياهي وسط درخشش.

 

 

2- با واژه هاي زير استعاره مصرحه بسازيد؟

کاروان سرا: چند روزي که در اين کاروان سرا اقامت داري به فکر توشه آخرت باش.

 

ماه: آن ماه دو هفته در نقاب است        /        يا حوري دست در خصاب است

«سعدي»

 

3- استعارات مصرحه زير را به تشبيه تبديل کنيد و تمامي پايه هاي تشبيه را نام ببريد؟

- سعدي از زبان پيري که او را به شادماني و عيش دعوت کرده است، مي فرمايد:

مرا برف باريده بر پرّ زاغ                      نشايد چو بلبل تماشاي باغ

«سعدي»

تشبيه: سفيدي مانند برف، موهاي سياه مرا در خود گرفته است و شادي و تفريح شايسته من نيست.

مشبه ها: سفيدي،موي سياه/ مشبهٌ به ها: برف، پر زاغ/ وجه شبه ها: سفيدي برف و سياهي پرّ زاغ

 

- باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است            شمشادِ خانه پرور من از که کمتر است

(استعاره مصرحه)               «حافظ»

تشبيه: روي او ماه است اگر بر ماه مشک افشان شود.  قد او سرو است اگر بر سرو لالستان بود.

مشبه ها: روي، قد/ مشبهٌ به ها: ماه، سرو/ وجه شبه ها: زيبايي، بلندي

 

- باز امشب اي ستاره تابان نيامدي                       باز اي سپيده شب هجران نيامد

(استعاره مصرحه)                                    (استعاره مصرحه)  «شهريار»

 

تشبيه: اي محبوب دوباره امشب مانند ستاره اي درخشان نزد من نيامدي و چون سپيده، شب تاريک فراق مرا روشن نکردي. /مشبه: محبوب و معشوق/ مشبهٌ به ها: ستاره تابان و سپيده شب هجران/ وجه شبه: روشنگري / ادات: مانند و چون

 

- تا تو را جاي شد اي سرو روان در دل من        هيچکس مي نپسندم که به جاي تو بود

(استعاره مصرحه)                                                      «سعدي»

تشبيه: اي محبوب که چون سرو رونده هستي، هيچکس را نمي پسندم که جانشين تو شود.

پايه ها: مشبه: محبوب/ مشبهٌ به: سرو روان/ ادات تشبيه: چون/ وجه شبه: تناسب اندام

 

 

آرايه هاي ادبي-درس10- بيان(تشبيه)

آرايه هاي ادبي

 

بخش سوم

بيان

 

 

درس 10

1- تشبيه مفرد چيست؟

 تشبيهي است که «مشبهٌ به» آن يک چيز است.

 

2- تشبيه مرکب چيست؟

تشبيهي است که هيأتي به هيأت ديگر مانند مي شود، يعني طرفين تشبيه دو چيز يا بيشتر است.

 

3- وجه شبه در تشبيه مرکب به چند صورت است؟

دو گونه است:

الف) نتيجه اي که از اجزاي مشبه و مشبهٌ به حاصل مي شود، مانند هم است. مثال: ناتواني در اين بيت:

ديده اهل طمع به نعمت دنيا                            پُر نشود همچنان که چاه به شبنم

 «سعدي»

 

ب ) شکل و رنگي که از اجزاي مشبه و مشبهٌ به پديد مي آيد، مثل هم است.

مانند: قرار گرفتن دايره اي شفاف بر صفحه اي سرخ رنگ در بيت زير:

بر گل سرخ از نم، اوفتاده لآلي                      همچو عرق بر عذار شاهدِ غضبان

«سعدي»

 

خود آزمايي

1- در تشبيهات مرکب زير، طرفين تشبيه و وجه شبه را تعيين کنيد؟

- آن شاخه هاي نارج اندر ميان بر (مشبه) چون پاره هاي اخگر اندر ميان دود (مشبهٌ به)

«بهار»

وجه شبه: نمايان شدن رنگي سُرخ مايل به زرد در ميان سياهي.

- جرم گردوم تيره و روشن در او آيات صبح (مشبه)

                                                گويي اندر جان نادان، خاطر داناستي (مشبهٌ به)

   «منوچهري»

 وجه شبه: درهم آميختگي جهل تاريکي و روشني دانايي

- به چمن خُرام و بنگر بَرِ تخت گل که لاله (مشبه)

                                                  به نديم شاه ماند که به کف اياغ دارد (مشبهٌ به)

«حافظ»

 وجه شبه: سرخي گل لاله و جام شراب

 

- کنيزان و غلامان گِِردِ خرگاه (مشبه)                       ثرياوار گِرد خرمن ماه (مشبهٌ به)

«نظامي»

 

وجه شبه: گِردي خرگاه و هاله ماه و پراکندگي غلامان و ستارگان است. 

- آن قطره باران که برافتد به گل سرخ (مشبه)

                                      چون اشک عروسي است برافتاده به رخسار (مشبهٌ به)

«منوچهري»

 

وجه شبه: شفافيت قطره باران و اشک و سرخي گل و چهره عروس است.

- در خم زلف تو آن خال سيه داني چيست؟ (مشبه)

نقطه ده که در حلقه جيم افتاده است (مشبهٌ به)

«حافظ»

وجه شبه: خميدگي سر زلف و حلقه «ج» و سياهي خال و نقطه مرکب است.

 

2- در شعرها و عبارتهاي زير تشبيهات مفرد و مرکب را تعيين کنيد؟

- رخ گل (مشبه) را که عکس روي يار (مشبهٌ به) است   هوا مشاّطه، آب آيينه دار است

                                                                           ( تشبيه بليغ و مفرد)

«ميرزانصير جهرمي»

 

 

تشبيه مفرد

- هر که عِلم خواند و عمل نکرد،(مشبه مرکب) بدان ماند (ادات) که گاو راند و تخم نبفشاند (مشبهٌ به مرکب)

«سعدي»

                                      

تشبيه مرکب

- عرقت بر ورق روي نگارين (مشبهٌ به مرکب) به چه ماند

                             همچو (ادات) بر صفحه گل قطره باران بهاري (مشبهٌ به مرکب)

«سعدي»

                                            

تشبيه مرکب   

- زلف (مشبه) تو مگر جانا اميدو نياز ( مشبهٌ به) است

                                                     زيرا که چنين هر دو سياه است و دراز است

«مسعود سعد»

 

 

تشبيه مفرد

- ماه و خورشيد نمارش ز پس پرده زلف             آفتابي است که در پيش، سحابي دارد

                  مشبه مرکب                                             مشبه مرکب

«حافظ»

 

- آن فسون ديو در دلهاي کژ                           مي رود چون کفش کژ در پاي کژ

           مشبه مرکب                                        مشبه مرکب   تشبيه مرکب

«مولوي»

 

- قرار در کف آزادگان نگيرد مال             چو مبر در دل عاشق، چو آب در غربال

               مشبه مرکب                                           مشبه مرکب      

«سعدي»

 

 

تشبيه مرکب و جمع

3- با مشبه هاي زير تشبيه مرکب بسازيد؟

- اشکي بر رخسار يک کودک؛

اشکي که بر رخسار کودکي روان است همچون جويي است که بر زمين پُر گَرد و غبار جاري است.

 

- مرد دانايي که در جامعه خود شناخته شده نيست؛

مرد دانايي که در جامعه خود شناخته شده نيست همانند گوهري است در ميان انبوهي از شبه و مهره هاي بي ارزش بدلي.

 

- شکوفه هاي سرخ در ميان برگهاي سبز يک درخت؛

شکوفه هاي سرخ در ميان برگهاي سبز يک درخت همانند ستارگاني در پهنه آسمان مي درخشند.

 

 

4- با مشبهٌ به هاي زير تشبيه مرکب بسازيد؟

- گلهايي سپيد که در مرغزاري سبز روييده اند؛

جلوه هاي ستارگان در آسمان چون گلهاي سپيدي است که در مرغزاري سبز روييده اند.

 

- چراغهاي مهتابي که در حال چشمک زدن هستند؛

ماه که از زير پاره هاي ابر خارج مي شد و بلافاصله ناپديد مي گشت همچون چراغ مهتابي به نظر مي رسيد که هر چند لحظه چشمک مي زنند.

 

 

آرايه هاي ادبي-درس9- بيان

آرايه هاي ادبي

 

بخش سوم

بيان

 

 

درس 9

1- تشبيه بليغ چگونه تشبيهي است؟ مثال بزنيد؟

تشبيهي که ادات و وجه شبه آن حذف شود، «تشبيه بليغ» نام دارد.

مانند: تو حور بهشتي

 

2- تشبيه بليغ بر چند نوع است، توضيح دهيد؟

دو نوع: 1) اسنادي               2) اضافي

1) اِسنادي: که در آن «مشبهٌ به» به «مشبه» اسناد داده مي شود؛ مانند: علم نور است.

2) اضافي: که آن را «اضافه تشبيهي» مي خوانند و در آن يکي از طرفين تشبيه به ديگري اضافه مي شود؛ مانند: درختِ دوستي، لبِ لعل

 

 

خود آزمايي

1- در بيتها و جمله هاي زير، تشبيهات را بيابيد و تعيين کنيد که در آنها، کدام يک از پايه هاي تشبيه حذف شده است؟

- شبي(مشبه)  چون(ادات تشبيه)      شَبَه(مشبه به)،  

 روي شسته به قير (معين تاريکي) وجه شبه       نه بهرام پيدا نه کيوان نه تير «فردوسي»

   (معين تاريکي) وجه شبه

«هيچکدام از پايه هاي تشبيه حذف نشده است.»

 

- در شجاعت (وجه مشبه)   شير رباّ (مشبه به)نيستي(مشبه) در مروّت خود که داند کيسيت؟

 «فردوسي»

       

- فرّاش باد صبا را گفته تا فرشِ زمرّدين (تشبيه بليغ) اضافي بگسترد و دايه ابر بهاري را فرموده تا بناتِ نبات (تشبيه بليغ) اضافي در مهدِ زمين (تشبيه بليغ) اضافي بپرورد.

«سعدي»

«همگي تشبيه بليغ و به صورت ترکيب اضافي هستند که ادات تشبيه و وجه شبه در آنها حذف شده است.»

 

- لبت تا در لطافت لاله سيراب را ماند                   دلم در بيقراري چشمه سيراب را ماند

  مشبه       وجه شبه   مشبه به    ادات تشبيه                   مشبه    وجه شبه   مشبه ٌ به   ادات تشبيه

«هيچيک از پايه هاي تشبيه حذف نشده است.»

 

- وزرا بر مثال  اکلّبا اند.   «وجه شبه محذوف است.»               «شهريار»

  مشبه  ادات تشبيه  مشبهٌ به

 

- يکي را گفتند: عالِم بي عمل (مشبه) به چه ماند؟ ادات تشبيه (از مصدر مانستن) گفت: به زنبور بي عسل.

 مشبه به

 

«سعدي»

«وجه شبه محذوف است».

 

- دروغ گفتن (مشبه) به ضربت لازم (مشبه به) ماند (ادات تشبيه) که اگر نيز جراحت درست شود، نشان بماند. (اثر ماندن) وجه شبه

«سعدي»

«هيچ پايه اي حذف نشده است.»

 

- اي (مشبه) شده چون (ادات تشبيه) سنگ سياهي (مشبهٌ به) صبور (وجه شبه) // پپيش دروغ همه لبخندها // بسته (وجه شبه) چــــــو (ادات تشبيه)  تاريکي جاويد گور (مشبهٌ به) خانه (مشبه) به روي همه سوگندها

«اخوان»

«هيچ پايه اي حذف نشده است و دو تشبيه دراينجا وجود دارد.»

 

- از بس که کوته است و سيه (وجه شبه) زلف يار (مشبه) من گويي (ادات تشبيه) که روز من بود و روزگار من (مشبهٌ به)

«مجير بيلقاني»

«هيچ پايه اي حذف نشده است.»

- قطره تويي، بحر تويي، لطف تويي، قهر تويي قند تويي، زهر تويي، بيش ميازار مرا

   «مولوي»

«همگي تشبيه بليغ و از نوع اسنادي هستند که ادات تشبيه و وجه شبه در آنها محذوف است.»

تو ¬ در همه آنها مشبه/ قطره، بحر، لطف، قهر، قند، زهر ¬ مشبهٌ به

 

2- در بيت زير، يک تشبيه بليغ اضافي به کار رفته است. آن را بيابيد و به گونه اي بازنويسي کنيد که همه پايه هاي تشبيه در آن ديده شود. يک تشبيه غير بليغ نيز در بيت ديده مي شود. کدام پايه آن حذف شده است؟ آن را به صورت تشبيه بليغ اضافي و غير اضافي در آوريد؟

 

گذشت روزگاران بين که دوران شباب ما       در اين سيلاب غم ، دسته گلي شاداب را ماند

                                                           (تشبيه بليغ اضافي)

«شهريار»

 

بازنويسي سيلاب غم:

غـم     چـــون         سيــلاب، تمام وجود مرا در خود گرفت.

مشبه  ادات تشبيه        مشبهٌ به                      وجه شبه

 

دوران شباب (مشبه) ما دسته گلي شاداب (مشبهٌ به) را ماند. (ادات تشبيه)«وجه شبه حذف شده است.» ¬ تشبيه غير بليغ

 

تشبيه بليغ اضافي: گل شادابِ دوران شباب ما

تشبيه بليغ اسنادي: دوران شباب، دسته گلي شاداب است.

 

3- تشبيهاتي بسازيد که ادات تشبيه در آنها ذکر شده باشد و مشبهٌ به آنها واژه هاي زير باشد؟

آسمان: آسمان چون پرده اي نيلي بود.    غروب: غروب مانند غرق شدن در درياست.

                 ادات                                           ادات

غم: غم چو سيلابي رسيد از چارسو.

        ادات

 

4- تشبيهاتي بسازيد که مشبهٌ به آنها واژه هاي زير باشد و ادات تشبيه از آنها حذف شده باشد؟

نسيم: باد صبحگاهي نسيم صبا شروع به وزيدن کرد.

بهــــار: جواني بهار زندگي است.

شبنم: قطره شبنم بر برگ گل نشست.

 

5- تشبيهاتي بليغ (اضافي و غيراضافي) بسازيد که واژه هاي زير مشبه آنها باشد؟

دانش: چراغ  (مشبهٌ به) دانش (مشبه) ــــ اضافي        دانش،چراغ      است.ـــــ اسنادي

 

تعليم: گوهرِ (مشبهٌ به)   تعليم (مشبه) خود دريغ مدارــــــ اضافي

دوستي: درختِ (مشبهٌ به)   دوستي (مشبه)    درخت دوستي بارور است ــــــ اسنادي

              

6- شبي مهتابي را توصيف کنيد و در توصيف خود، پنج تشبيه همانند مثالهاي درس بياوريد؟

همراه با دوستي چون يک مغز در دو پوستي شبي را غنيمت شمرده به تفرج صحرا و تماشاي بهار و استشمام هواي بهاري قدم در کوهساري پرگل و ريحان نهاديم، قضا را مهتاب شبي که بدر کامل چون عروسان آراسته سر از پرده شرق به آورده و فضاي کوهستان را همانند تالاري مزين به چراغهاي سبز و آبي درآورده بود، صنع ايزدي در قلعه کوهسار و دامنه سراشيب آن، آبي زلال از دل چشمه سار آفريده که انگار جوي بهشت است جاري در ماه ارديبهشت باري، چراغ ماه يا جنت صحرا به افسونگري پرداخته و با نهفتم در لکه هاي ابر فضا را چون چراغ چشم زن تاريک و روشن مي کرد، عطر گلهاي بهاري با هواي کوهساري درآميخته و مشام جان را مروّح مي نمود، به قول عشقي:

جهان سپيدتر از فکرهاي عرفاني است

درون مغزم از افکار خوش، چراغاني است

رفيق روح من آن عشقهاي پنهاني است

چرا که در شب مه، فکر نيز نوراني است

                                                      

 

آرايه هاي ادبي-درس8- بيان

آرايه هاي ادبي

 

بخش سوم

بيان

 

 

درس 8

1- تشبيه چيست و پايه هاي تشبيه کدامند؟

تشبيه، ادعاي همانندي ميان دو يا چند چيز است. پايه هاي تشبيه: مشبه، مشبهٌ به، ادات تشبيه، وجه شبه است.

 

2- غرض از تشبيه چيست؟

غرض از تشبيه، توصيف، اغراق، مادي کردن حالات و ... است.

 

خود آزمايي

1- در شعرها و عبارتهاي زير پايه هاي تشبيه را معين کنيد:

ايام گل (مشبه)    چو (ادات تشبيه)    عمر(مشبه به)     به رفتن شتاب کرد (وجه شبه)

ساقي به دور باده گلگون شتاب کن «حافظ»

 

گفتا برو     چو(ادات تشبيه)     خاک (مشبه به)     تحمل کن(وجه شبه) 

 اي فقيه (مشبه)        يا هرچه خوانده اي همه در زير خاک کن «سعدي»

 

گرت(ضمير(مشبه) )      ز دست برآيد چو(ادات تشبيه)       نخل(مشبه به)

 باش کريم(وجه شبه)        ورت(مشبه )          به دست نيايد چو(ادات تشبيه)

    سرو(مشبه به)     باش آزاد (وجه شبه)  «سعدي»

 

چو (ادات تشبيه)          شبنم(مشبه به)      اوفتاده(وجه شبه)     بشد م(مشبه)

پيش آفتاب                    مهرم به جان رسيد و به عيوق بر شدم  «سعدي»

 

همچو(ادات تشبيه)        چنگم(مشبه به)(م:مشبه)

سر تسليم و ارادت در پيش(وجه شبه) 

تو به هر ضرب که خواهي بزن و بنوازم«سعدي»

              

تو(مشبه)       همچون(ادات تشبيه)     گل(مشبه به)

 ز خنديدن لبت با هم نمي آيد ( وجه شبه)   روا داري که من (مشبه)

بلبل،چو  (ادات تشبيه)     بوتيمار (مشبه به)  بنشينم «سعدي»

(وجه شبه: خاموشي که محذوف است.)

 

2- واژه ها و ترکيبات زير، طرفين تشبيه اند. براي هر مشبه، مشبهٌ به مناسب انتخاب کنيد؟

حسود، زندگي، علم، سخن سودمند، باران بهاري، رودخانه، بيمار، چراغ

1)               حسود مثل يک بيمار لاعلاج است.

2)                زندگي چون رودخانه اي خروشان در جريان است.

3)                سخن سودمند مانند باران بهاري روح انسان را طراوت مي بخشد.

 

3- بيت زير را معني کنيد و زيبايي تشبيه آن را توضيح دهيد؟

ميان گريه مي خندم که چون شمع اندراين مجلس                زبان آتشينم هست،ليکن درنميگيرد حافظ»

معني: من همانند شمعي هستم که در حالي که اشک مي ريزم، روشني مي بخشم به اين مجلس ولي کلام من در کسي اثر نمي کند.

مرجع ضمير «م» ¬  مشبه /   چون  ¬  ادات تشبيه /    شمع  ¬  مشبهٌ به

گريستن و خنديدن ¬  وجه شبه و پارادُکس دارد و زيبايي تشبيه در همين جاست يعني شمع در حالي که گريه مي کند همزمان مي خندد و صنعت تشخيص هم دارد.

گريه شمع  ¬  همان آب شدن شمع که به صورت قطره هايي است.

خنديدن شمع  ¬  همان نور بخشيدن و روشنايي اوست.

 

4- با هر يک از مشبه هاي زير يک تشبيه بسازيد؟

شب: شب همانند پرده اي سياه همه جا را مي پوشاند.

کتاب: مانند دوستي مهربان است.

عشق: عشق مانند آتشي سوزان است.

دوست: دوست خوب همچون برادري مهربان است.

   

 

5- با هر يک از مشبهٌ هاي زير يک تشبيه بسازيد؟

دريا: دل چو دريا بود پر گوهر راز.

آينه روشن: دل مردان حق چون آينه روشن حقايق را درک مي کند.

گل سرخ: لب او مانند گل سرخ است.

 

6- با وجه شبه هاي زير تشبيه بسازيد و طرفين تشبيه را در آن نشان دهيد؟

بخشندگي: رادمردان در بخشندگي چو دريايند.

                  مشبه                      مشبه به       

پاکي: سپيد روز به پاکي رخان تو ماند.

           مشبه             مشبه به      

زيبايي: رخت در زيبايي چون گل است.

          مشبه               مشبه به   

 

7- درختي را در کوير به اختصار وصف کنيد و در توصيف خود سه تشبيه را به کار ببريد؟

در پهنه کوير سوزان تک درختي همچون هيولايي از دور به نظر مي رسيد، هرچه به آن نزديک مي شديم از هيبت آن کاسته مي شد و آن هيولا به نظر ما چون درختي برگ ريخته پاييزي مي آمد و با رسيدن به کنار آن بينواي کويرنشين آن را همانند مردي ديدم که در ميان باتلاق وامانده است و پاي در زمين دارد و چشم بر آسمان تا مگر فرشته نجات به رايري او بشتابد.

 

 

آرايه هاي ادبي-درس7-قالبهاي شعر فارسي

آرايه هاي ادبي

 

بخش دوم

قالبهاي شعر فارسي

 

درس 7

1- قالب مستزاد چگونه قالبي است؟

شعري است که به آخر مصراع آن کلمه يا کلماتي افزوده شود و اين افزوده ها معني مصراع قبل يا بعد خود را تکميل مي کنند.

 

2- کدام قالب شعر در پيدايش شعر نو (نيمايي) مؤثر بوده است؟

قالب «مستزاد»

 

3- مبتکر شعر نو «شعر نيمايي» کيست؟

علي اسفندياري مشهور به «نيما يوشيج» است.

 

4- کدام شاعران عصر مشروطه از قالب مستزاد استفاده بسياري مي کردند؟

ملک الشعراي بهار و اديب المالک فراهاني

 

5- قديمي ترين مستزاد از کيست؟

از «مسعود سعد» است.

 

6- برگزيدگان شعر نيمايي را نام ببريد؟

نيما يوشيج، مهدي اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهري

 

 

خود آزمايي

 

1- قالب مستزاد چگونه پديد مي آيد؟

با افزودن واژه يا واژه هايي به پايان مصراعهاي قطعه، رباعي و غزل مي توان مستزاد سرود.

 

2- اهميت قالب مستزاد در چيست، چرا؟

اهميت مستزاد در کوتاه و بلندي مصراعها و کلمات افزوده شده است و از آن رو که در پيرايش شعر نيمايي اثر داشته است قابل توجه است.

 

3- وزن و قافيه در شعر سنتي و نيمايي چه جايگاهي دارد؟

وزن: در شعر سنتي برابري تعداد و نوع هجاها در هر دو مصراع يک بيت است ولي در شعر نيمايي وزن عمودي است و تابع مصراعهاي يک شعر معيني اين که چون مصراعهاي يک شعر از نظر امتداد برابر نيستند وزن هر مصراع با مصراعهاي ديگر متفاوت است.

قافيه: در شعر سنتي قافيه الزاماً در پايان هر مصراع يا بيت يا مصراعهاي زوج قرار دارد ولي در شعر نو قافيه الزامي نيست و شاعر هرجا که بيان خود را نيازمند واژه هاي هم قافيه مي بيند، از آن استفاده مي کند.

 

4- در مورد مضمون شعر نيمايي توضيح دهيد؟

مضمون شعر نيمايي مبتني بر تجربه شخصي شاعر است يعني شاعر حق دارد از هر انديشه اي اعم از غنايي، فلسفي، اجتماعي، سياسي و .... سخن بگويد به شرط آن که سخن برخاسته از احساس وي باشد و عمده ترين درون مايه هاي شعر نيمايي عشق، سياست و اجتماع است.

 

5- شعر «هماي رحمت» و «پشت درياها» از ادبيات سال دوم را از نظر قالب و درون مايه با هم مقايسه کنيد؟

شعر «هماي رحمت» از شهريار در قالب غزل است و محتواي آن مدح و ستايش مولاي متقيان علي (ع) است ولي شعر «پشت درياها» از سهراب سپهري در قالب شعر نو نيمايي سروده شده و محتواي آن عقب ماندگي کشور و مقايسه با کشور همجوار در قالب کلماتي نمادين است.