آرايه هاي ادبي-درس15- بيان(كنايه)
آرايه هاي ادبي
بخش سوم
بيان
درس 15
1- کنايه را توضيح دهيد؟
کنايه پوشيده سخن گفتن است درباره امري و به عبارتي دريافت معني است از طريق استدلال.
مثال:
نرفتم به محرومي از هيچ کوي چرا از درِ حق شوم زرد روي
کنايه از نااميدي
خود آزمايي
1- در جمله ها و شعرهاي زير کنايات را مشخص کنيد. مفهوم آنها را بيان کنيد؟
- فلاني ريش سفيد است.
کنايه از پيري و قابل احترام بودن و با تجربگي کسي است.
- چنين است رسم سراي درشت گهي پشت بر زين، گهي زين به پشت
کنايه از اينکه جهان هميشه به يک صورت باقي نمي ماند
«فردوسي»
- نپندارم اي در خزان کشته جو که گندم ستاني به وقت درو
کل بيت کنايه است از اينکه کار بد عاقبت و نتيجه بد دارد. «سعدي»
- قيمت مقطوع است.
کنايه از چانه نزنيد
- سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست
سر فرو نياوردن: کنايه از تسليم نشدن «حافظ»
- سخن دهان به دهان مي گشت.
کنايه از پخش شدن راز
- پر طاووس در اوراق مصاحف ديدم گفتم: اين منزلت از قدر تو مي بينم بيش
گفت: خاموش که هرکس که جمالي دارد هر کجا پاي نهد، دست ندارندش پيش
کنايه از اينکه مانع او نمي شوند
«سعدي»
- دست روي دست گذاشته است.
کنايه از «بيکار نشستن»
- از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو زجو «مولوي»
کنايه از هر کاري عکس العمل خود را دارد
- چو بشنيد بيچاره بگريست زار که اي خواجه دستم ز دامن بدار
کنايه از اينکه مرا به حال خود رها کن
«سعدي»
- چو نامردم آواز مردم شنيد ميان خطر جاي بودن نديد
کنايه از فرار کردن «سعدي»
- يکي نغز بازي کند روزگار که بنشاندت پيش آموزگار
کنايه از اقرار به ناداني «فردوسي»
- به تيغم گر کشد، دستش نگيرم وگر تيرم زند، منتّ پذيرم «حافظ»
دست کسي را گرفتن: کنايه از مانع انجام کاري شدن
- هر که دل پيش دلبري دارد ريش در دست ديگري دارد «سعدي»
کنايه از اختياري از خود نداشتن
- دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي فرشته ات به دور دست دعا نگهدارد
کنايه از گرفتار مشکل شدن «حافظ»
- برو با دوستان آسوده بنشين چو بيني در ميانِ دشمنان جنگ
و گر بيني که با هم يک زبانند کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
کنايه از اتحاد و همدلي کنايه از آماده جنگ و دفاع شدن «سعدي»