گريه ي شمع
گريه ي شمع
بوسه نزن به عكسِ من،جاي لبات مونده بـه جا
ز بس عزيزي واسه من، كـه دادمت دسِ خــدا
بوسه نـزن با بوسه هات ، اشكِ منم جاري ميشـه
ميشكنه شيشه ي دلم ، پشتم ز غصه تا ميشه
اگــه نخواستم بمونم ، تــو دنيـاي شيرين تــو
حيفم اومد پام بموني،مث يه شمع مي سوزي تو
بـي تـو ميـدونستـم روزام ، سيـاهيِ شبا ميشه
چمـدونا شـو شاديام ، بستـه ازم جـدا ميشـه
با رفتنم ز پيش تــو ، غـم تــو نگاهم باقيــه
قطره ي اشك چشمونم ، شـده تو شعـرام قافيـه
بسه ديگـه بوسـه نـزن ، كـه مهر تـو ستودنيس
كه ماه آسمـون بـَرام ، بـه گَـرد پاهـاي تـو نيس
گريه نكـن اشـكِ چشـات ،آب شـدن تـنِ مـنِ
بميـرم و هيـچ نبينم ، شادي ازت رخت ميكنِ
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ ساعت 4:32 توسط غلامرضا رضايي اصل(رضا دلمن)
|